خلاصه ماشینی:
"این نظر شایان توجه است،زیرا نه تنها تمایزی مهم بین تجربهء فردی و آنچه او«تجربهء جمعی» نامیده است،برقرار میکند،بلکه مفهوم شوک را نیز مطرح میکند که خواهیم دید نقش بسیار مهمی در بررسی بودلر بازی میکند: همهء قصهگویان بزرگ یک ویژگی مشترک دارند و آن این است که آزادانه از پلههای نردبان تجربهشان بالا و پایین میروند؛نردبانی که از طرفی تا اعماق زمین پایین رفته است و از طرف دیگر در دل ابرها ناپدید شده است.
یک نوع هویتبخشی دوسویه بین قصهگو و اجتماع وجود دارد؛هرچند پیوند بین آنها صرفا مبتنی بر هویت نیست،چراکه هردوی آنها مکان تکرارند و از اینرو،الزاما مکان تداوم سنتاند(حال این سؤال مطرح میشود که تکرار را چگونه باید درک کرد؟)برای مثال میتوان گفت که بازگشت پیوسته و تکرار یکسان،فرایند تکرار را ایجاد میکند؛و یا میتوان برداشت نیچه را مطرح کرد که در آن تکرار متضمن تفاوتی دایمی است؛بازگشت جاودانهء همان،همیشه هم همان بوده است و هم متفاوت.
اینجاست که وجه بنیادی درک بنیامین از سنت که مستلزم صورت خاصی از تکرار است خود مینماید؛درکی که کنش نقش اصلی را در آن بازی میکند؛تکرار یعنی انتقالبدین ترتیب سنت با مفهوم خاصی از کنش در پیوند است؛مفهومی که برای نمونه در شخصیت قصهگو متجلی میشود که با قصه گفتن(با نوعی کنش)دریافت میکند و انتقال میدهد.
باید به خاطر داشت که مفهوم مدرنیته از دید بنیامین باوجود جاذبهء اولیهء آن در چارچوب تمایز بین Erlebnis و Erfahrung شکل گرفته است-فقط به موجب این تمایز میتوان گفت که کارگر در پیوستاری که همان سنت است امکان یافت جایی را ندارد،چراکه راه او به سوی Erfahrung «بسته است»."