خلاصه ماشینی:
"برای مثال جریان مبنی مالیسم امریکا هیچ همتایی در کشور ما ندارد و هنگامی که چنین فرضیهای فراهم میشود،یک روشنفکر آن را به عنوان هنر عوام پسند محکوم میکند-مثلا مراجعه کنید به خشونت غریبی که آنجلو رینالدی که خود رماننویسی بینظیر درآوردن جملات نسبی در جاهایی نامتناسب از جملات پایه است(قبول کنید که این علامت انحصاری چندان فتوژنیک نیست)اخیرا در نابود کردن رمان سوتو اثر فیلیپ جیان در مجلهی اکسپرس نشان داد.
اما آیا حاصل کار همان اثر است؟ از گوستاو فلوبر در بووار و پکوشه چه باقی مانده است؟چند تماشاگر از فیلم تلویزیونی باشکوه کارمت-ماریل به هیجان آمدند و چند نفر کتاب آن را خریدند؟-آنها از کتاب انتظار داشتند که از فیلم مورد علاقهشان گستردهتر باشد،جزییات بیشتری دشاته باشد و یا کنشهایی بیشتر؛یعنی همان چیزی که در رمانهایی اتفاق میافتد که با شتاب پس از موفقیت فیلمی نوشته میشوند تا بازگشت مالی آن را بیشتر کنند-پیش از آنکه در برابر چنین جملاتی تسلیم شوند: «بند مویین ساعت مچیاش و طرز زدن ریمولادش،پیرمرد پرتجربهای را نشان میداد که میخواست جوان به نظر برسد» (55:9791).
پروست در حدود سال 7191 بعضی نقاشان را با چشم پزشکان مقایسه میکند که با نقاشیشان اقدام به«درمان»بیمار میکنند و همینطور بعضی نویسندگان را،بهخصوص فلوبر،که دنیا و دریافتهای ما را از آن درهم میریزند:«اینچنین است دنیای نو و فانیای که به تازگی خلق شده است و تا فاجعهی زمینشناختی بعدی به طول خواهد انجامید که نقاشی جدید یا نویسندهای جدید ایجاد کند»(326:8891؛پروست این اندیشه ار در مقدمهاش برای اندوختههای شکننده و نیز سبک فلوبر تکرار کرده است)."