خلاصه ماشینی:
"علم النفس به معنای فلسفی گرچه ویژگی خودش را داشت ولکن تأثیر آن در پیشرفت علم روانشناسی تجربی و سایر علوم انسانی،قابل انکار نیست از اینرو شایسته است دربارهء آن بحث و بررسی و تحقیق انجام بگیرد و ارزش و اهمیت والای آن در میان سایر علوم تجربی و انسانی تا حدودی شناخته شده و ویژگیها و مسائل مختلف مربوط به آن روشن گردد.
در میان فلاسفهء یونان قدیم در اروپا تا قرن 17 و 18،ارسطو1(متولد سال 322 قبل از میلاد و متوفای 384 قبل از میلاد)برای نخستین بار در تاریخ فلسفه بحث دربارهء نفس را به صورت مستقل بدوی،عنوان کرده و دربارهء آن به شرح و تفصیل سخن گفته است و کتاب مفصلی بنام«نفس»2نگاشته است و اسحاق بن حنین آن را به عربی ترجمه و«افضل الدین کاشی»آن را به فارسی نقل نموده است و این کتاب،بزرگترین مرجع مطالعه در علم النفس در اروپا به شمار میرفته و بعد از اسلام،فلاسفهء اسلام نیز تحقیقاتی دربارهء نفس براساس مطالب این کتاب داشتهاند حتی تحقیقات شیخ الرئیس در طبیعیات شفا با برخی از مطالب این کتاب مطابقت دارد.
ل. مولر»یکی از دانشمندان اروپائی در کتاب:«تاریخ روانشناسی»ج 2،ص 2 در اینباره مینویسد: «پس از ترقی عظیم فلسفهء آلمانی و در اوج آن و به هنگام استادی هگل در برلن تا وفات او به سال 1830 م نوعی خستگی از نظامهای عقلی مهم پیدا میشود و رونق بازار علوم تحصلی با روشن ساختن جنبهء تصنعی طرحهای منطقی(دیالکتیکی)ساختهء فلسفه پس از«کانت»در باب طبیعت به کاهش اعتبار فلسفهء اولی مدد میکند و در همان حال واکنش پیروان مارکس در برابر فلسفهء اصالت تصور هگل قلمرو واقعیت اجتماعی و سیاسی را از نفوذ این فلسفه پاک میکند و بهطور کلی از این پس آخرین حرف با علوم است!و این دسته از معارف انسانی خود را قادر میبیند به اینکه فلاسفه و مخصوصا اهل فلسفهء اولی را همچون آثار عمیق به موزهها بسپارند!"