چکیده:
مد به عنوان پدیدهای اجتماعی مختص جامعه و فرهنگ خاصی نیست و پیدایش و افول مد،
پنج مرحله شامل آفرینش، معرفی مد، تبلیغ مد، تولید انبوه و تقاضای مد جدید را طی
میکند. بهرهبرداری نظام سرمایهداری از رواج مد، منجر به تغییرات فرهنگی ـ
اجتماعی در کشورهای مخاطب میگردد. علل گرایش زنان به مد از رویکردهای مختلفی قابل
تبیین است. در دیدگاه روانشناسی نیاز انسانها به خودنمایی و زیبایی زمینه مدگرایی
را فراهم میسازد. بر مبنای دیدگاه جامعهشناختی، مقولاتی چون الگو و فرهنگ مصرف،
سبک زندگی، رهبران مد، بدن آگاهی، در تبیین گرایش به مد مطرح میشود. بیتردید
پدیده مد با طبقه اقتصادی ـ اجتماعی افراد، نقش رسانههای جمعی، فرآیند جهانیسازی
و نظام سرمایهداری مرتبط است. برجستگی مد در هویت بخشی به زنان و پارادوکس توجه به
جسم و روح، زنان را با چالشهای هویتی در ابعاد مختلف مواجه میسازد که نیازمند
سیاستگذاریهای فرهنگی است.
The social phenomenon of fashion is not restricted to any specific society and culture. The emergence and disappearance of a fashion go through the five stages of creation، introduction، propagation، mass production، and demands for a new fashion. The exploitation of fashion by the capitalist system results in socio-cultural changes in other countries. Women’s inclination towards fashions can be explained through different approaches. Psychologically، man’s need for beautifying and showing himself / herself justifies his / her inclination to fashions. From a sociological perspective، categories such as pattern، consumption culture، life style، and body consciousness are at work explain the reasons behind inclination towards new fashions. There is no doubt that fashion is also closely associated with socio-economic class، the role of mass media، the process of globalization، and capitalism. The prominent role of fashion in women’s identification and the paradox of valuing the body or the soul challenge women’s identity in various ways. As a result، it needs serious cultural policy making.
خلاصه ماشینی:
"بدین ترتیب، عموما به دلائل فوق، طرق جدیدی جهت ارضای نیاز به وسیله معدودی از افراد وارد جامعه میشود، البته این طرق جدید، تعادل نیازها و هنجارهای اجتماعی موجود را بر هم نمیزند و تنها زمانی این طرق جدید تبدیل به استانداردها و هنجارهای جدید میشود که به وسیله عدهای از اعضای جامعه شناخته و به کار گرفته شود، در آن صورت هنجارها نیروی مؤثر خود را در نیاز آفرینی نشان داده و وارد جریان میشوند، بدین معنی که به تدریج دیگر اعضای جامعه نیز آنها را پذیرفته و بکار میگیرند و آنگاه جریان انتشار آغاز میگردد (رفیع پور، 1370: ص53).
با پذیرش فرهنگ بیگانه و گسترش عوامل زیر بنایی آن، از جمله سکولاریسم، مادیگرایی، فردگرایی و خودشیفتگی و لذت جویی، بازار فروش کالاهای فرهنگی و مصرفی بیگانه در داخل رواج مییابد و بدینسان، نیروی ابتکار، خلاقیت و مهمتر از همه هویت فرهنگی کشورها مورد هجوم قرار گرفته و دچار بحران میشود و اعتماد مردم نسبت به اصول فرهنگ بومی از بین رفته و زمینه پذیرش فرهنگ بیگانه فراهم میگردد، به گونهای که بیگانگان با تبلیغات گسترده خود پذیرش ارزشهای فرهنگی خویش را تنها راه پیشرفت و سعادت افراد جامعه معرفی میکنند.
متأسفانه معما و پارادوکس جامعه ما آن است که از سویی تبعیت از تفکر دینی را رواج میدهد، تفکری که ذهن و روح را بر بدن مقدم و اولی میشمارد و سعادت را نه در گرو مصرف بیشتر و کالاپرستی بلکه در خدمت به خلق میداند و در همه چیز و از جمله در مصرف، تعادل را توصیه میکند، و از سوی دیگر، میبینیم، چه در رسانههای جمعی و چه در کوچه و خیابان، برای مصرف بیشتر و برای خرید کالاهای دارای مارکهای خاص و نیز برای رژیمهای گوناگون بدنسازی (اعم ازآرایشی، بهداشتی و زیبایی) تبلیغات صورت میگیرد و به نوعی خرید بیشتر و مصرف هرچه فزایندهتر تبلیغ میشود."