چکیده:
این مقاله با اشاره به مفهوم و تعریف «عدالت» از منظر فلاسفه یونان باستان که نخستین بار این مفهوم را در چارچوب استدلالی مطرح کرده اند، عدالت را از نظر ایشان، «قرار گرفتن هر چیز در وضع طبیعی و آرمانی خود» دانسته است. مقاله به توضیح عدالت توزیعی و عدالت تعویضی از نگاه ارسطو پرداخته، تبیین می کند که چگونه اندیشه سوبژکتیویستی مدرن در مفهوم عدالت، تحول اساسی ایجاد و آن را بر حسب کردار انسان تعریف کرد. مؤلف با تشریح نظر فردریک فون هایک در مورد عدالت، به تبیین دیدگاه موافق خود در این خصوص می پردازد. سپس دیدگاه جان استوارت میل را توضیح داده، مفهوم عدالت توزیعی را شرح و نقد می کند و آنگاه با استناد به آرای هایک، اقدام برای جاری ساختن عدالت توزیعی را در یک جامعه بزرگ، کوششی بی سرانجام می شمرد. او تصریح می کند که خلط آرمان عدالت اجتماعی با مفهوم قدیمی عدالت توزیعی، در عمل، به اتخاذ سیاست های ضدتوسعه منتهی می گردد.مقاله ضمن نقد «تبلیغ بدون تأمل آرمان عدالت اجتماعی» و با اشاره به مفهوم ایجابی و مثبت عدالت ـ در کنار مفهوم سلبی آن ـ به توضیح و نقد عدالت اجتماعی در اندیشه مدرن می پردازد که همه افراد انسان را برابر فرض می کند و ناظر بر برابر کردن همه فرصت ها، درآمدها و ثروت ها است. نویسنده تنها نتیجه مهم حاصل از این نگاه را بی ارج شدن مفهوم «حق» در معنای عام خود ارزیابی کرده است.
خلاصه ماشینی:
"مباحث مربوط به عدالت توزیعی نزد قدما و مجادلات مربوط به آنچه که امروزه تحت عنوان عدالت اجتماعی یا اقتصادی صورت میگیرد عمدتا ناظر به الگویی از جامعهء آرمانی است و بخش مهمی از پیچیدگیهای این مباحث بیش از آنکه مربوط به موضوع خاص عدالت باشد به ویژگیهای وضعیت مطلوب یا آرمانی ربط دارد.
سوسیالیستها در انتقاد از جامع مدرن (بورژوایی)یا نظام مبتنی بر حکومت قانون(لیبرالیسم)میگویند آرمان عدالتخواهی این نظام تنها محدود به جنبهء خاصی از زندگی سیاسی یعنی ناظر به لغو امتیازهای طبقات اشراف و استقرار برابری همه در برابر قانون است و مسئله اجتماعی بسیار مهم دیگر یعنی نابرابری اقتصادی(درآمد و ثروت)میان افراد و گروههای گوناگون جامعه در آن جایی ندارد.
نکتهء مهمی که اغلب مورد غفلت قرار میگیرد این است که علیرغم شباهت ظاهری زیاد میان دو مفهوم عدالت اجتماعی و عدالت توزیعی(بهمعنای قدیم کلمه)،از لحاظ مضمونی و مصداقی تفاوتهای اساسی میان آنها وجود دارد.
هایک در اینخصوص، این سؤال اساسی را مطرح میسازد که آیا چنین تکلیف اخلاقی وناقعا وجود دارد که انسان خود را مطیع قدرت نماید تا با تنظیم فعالیتهای اعضای جامعه،نوع معینی از توزیع را که به روایتی عادلانه تلقی میشود،تحقق بخشد؟2اغلب تصور میشود که عدالت اجتماعی به سادگی یک ارزش اخلاقی جدیدی است که باید به ارزشهای اخلاقی قبلی اضافه شود و در این رابطه جای خود را در نظام قواعد اخلاقی پیدا کند.
1 نکتهء مهمی که دربارهء جوامعی مانند جامعهء ما،که هنوز به توسعهء اقتصادی پایداری دست نیافته است،باید مورد تأکید قرار گیرد این است که خلط آرمان عدالت اجتماعی با مفهوم قدیمی عدالت توزیعی در عمل منتهی به اتخاذ سیاستهای ضد توسعه میگردد."