چکیده:
کشور لبنان در ژوییه 2006 بار دیگر با یک جنگ ناخواسته مواجه شد. ماجرا با گروگان گیری دو سرباز اسراییلی آغاز شد. هدف اصلی اسراییل از حمله به جنوب لبنان، از بین بردن قدرت آتش حزب اله و خلع سلاح آن بود، اما گروگان گیری دو سرباز خود را بهانه حمله قرار داد. متعاقب حمله اسراییل، ارتش حزب اله در مقام دفاع مشروع، حملات سختی علیه اسراییل معمول داشت. گستره حملات اسراییل موجب کشتار و جراحات شدید مردم غیرنظامی لبنان و انهدام اموال و آوارگی اجباری آنان از منطقه شد. شورای امنیت تا مدتها در قبال این جنگ خانمانسوز سکوت اختیار کرده بود، تا اینکه بالاخره در 11 اوت 2006 قطعنامه ای بر اساس فصل هفتم منشور ملل متحد به شماره 1701 صادر و موضوع را تهدیدی علیه صلح و امنیت بین المللی قلمداد نمود. قطعنامه تا حدود زیادی گویای عمل تجاوزکارانه اسراییل علیه لبنان و حملات حزب اله به اسراییل بود. این حملات در ابتدا دفاع مشروع و در ادامه، اقدامات تلافی جویانه، مخصوصا علیه مردم و اموال غیرنظامی اسراییل بود. شورای امنیت در این قطعنامه از هر دو طرف خواست تا اقدامات مسلحانه خود را فورا متوقف سازند. در این جنگ، طرفین حقوق بشر دوستانه را در ابعاد مختلف نقض کردند (مخصوصا و به طور گسترده تر به وسیله اسراییل). قطعنامه به این موضوع نمی پردازد، اما به این نکته اشاره دارد که طرفین باید دسترسی انسان دوستانه به مردم غیرنظامی را تضمین نمایند و جامعه بین المللی باید اقدامات فوری برای بازسازی و توسعه لبنان معمول دارد.
در قطعنامه صریحا سخن از خلع سلاح عمومی حزب اله به میان نیامده، اما عبارات متعدد و گوناگون در جای جای قطعنامه گویای این نکته است. این نکته تا حدودی مورد پذیرش حزب اله و دولت لبنان نیز قرار گرفته است. در این رابطه، حقوق بین الملل نیز حامی حاکمیت یکپارچه و تمامیت خواه کشورها، از جمله کشور لبنان است. در بندهای دیگر قطعنامه به استقرار نیروهای حافظ صلح ملل متحد (یونیفل) در کنار ارتش لبنان و احصای اختیارات و وظایف یونیفیل می پردازد. در مجموع، شورای امنیت در این قطعنامه و قطعنامه های پیشین مربوط، خواهان وجود و حضور دولت مقتدر و یکپارچه ای در لبنان و در کنار اسراییل و بر اساس حسن همجواری است. جنگ سی وسه روزه در واقع هیچ برنده ای نداشت و هر دو طرف بازنده این جنگ بودند، اما بازنده و قربانی اصلی و نهایی آن، کشور لبنان بود.
خلاصه ماشینی:
"ماده 79 پروتکل اول 1977:«1-روزنامهنگارانی که در مناطق مخاصمه مسلحانه به مأموریتهای حرفهای خطرناک اشتغال دارند، به عنوان غیر نظامی به مفهوم مندرج در بند 1 ماده 50 قلمداد میشود؛2-آنها باید تحت این عنوان، به موجب کنوانسیونها و پروتکل حاضر از حمایت برخوردار شوند؛مشروط بر اینکه اقدامی که مغایر با وضعیت آنها به عنوان غیر نظامی است نکنند و نیز به حق گزارشگران جنگی وابسته به نیروهای مسلح برای برخورداری از وضعیت پیشبینی شده ماده 4 کنوانسیون سوم عطا شده است، خدشهای وارد نشود؛3- آنها میتوانند کارت شناسایی، شبیه نمونه ارائه شده در ضمیمه 2 این پروتکل را تهیه کنند.
پیشنهادهایی نیز در خصوص شناختن و تفکیک روزنامهنگاران از سایر گروهها و افراد غیر نظامی و نظامی ارائه شده بود:چنانچه استفاده از بازوبند مشخص با علامت مخصوص-دو مثلث سیاه بر روی زمینه نارنجی-برای این مورد در نظر گرفته شده بود؛لیکن تمام پیشنهادهای ارائه شده برای کمک به شناسایی وی، درمشروح مذاکرات کنفرانس دیپلماتیک 1974 تا 1977 همگی کنار گذاشته شد، زیرا آنها معتقد بودند که اخبار ناخوشایند طرفین، به دنیای خارج منتقل میشود، و از طرف دیگر، ممکن است روزنامهنگاران به طور مستقیم بعمد هدف گلوله دشمن قرار گیرند.
سؤالی که در این خصوص مطرح میشود، این است که آیا ترکیبات ماده 79 پروتکل اول قابل تسری به درگیریهای مسلحانه داخلی است یا خیر؟و اگر نیست، چه ترتیبات قابل استفادهای، برای حداکثر حمایت از روزنامهنگاران، در عرصه نبرد داخلی وجود دارد؟ماده 3 مکرر در کنوانسیونهای ژنو 1949، حداقل حقوقی را به افرادی که به هر دلیلی در نبرد شرکت نمیکنند یا دستگیر یا زخمی شدهاند، اعطا میکند و عدهای معتقدند که این حداقل ترتیبات برای کسانی که به نحوی در صحنه جنگ داخلی فعالیت میکنند نیز تعمیم داده میشود و قابل تسری به روزنامهنگاران نیز هست."