چکیده:
اساس کار برخی از شاعران مانند خاقانی،انوری،عبد الواسع جبلی و...برپایهی اعنات(التزام)است که میتوان آن را به تکلف یا تصنع تعبیر کرد.گروهی نیز،مانند مولوی،بیتکلفی و گاه بیقیدی را مبنای کار خود قرار دادهاند.نگارنده در این مقاله، بیتکلفیهای مولانا را در شعر،مشرب و شخصیت او مورد بررسی قرار داده است.این مقاله کوششی است در جهت باز نمودن درس«سیرت مولانا»در کتاب زبان و ادبیات پیشدانشگاهی تا بیتکلفی وی را در سه حوزهی شعر،مشرب و شخصیت دریابیم.
خلاصه ماشینی:
"اینک چند نمونه از ابیاتی که این واژهها در آنها به کار رفته: ای دل بزن انگشتک بیزحمت لی و لوک در دولت پیوسته رفتی و بپیوستی کلیات شمس غزل 4652 ای خواجهی شنگولی،ای فتنهی صد لولی بشتاب چه میلولی؟آخر دل ما خستی همان،4652 ای بر شقایق رنگ تو،جمله حقایق دنگ تو هر ذره را آهنگ تو،در مطمع احسان تو همان،8312 دلم از دست غمت گشت چو چنگ نخروشد،نترنگد،چه کند؟ همان،غزل 538 هزار گونه بلنگم به هر رهم که برند رهی که آن به سوی توست ترکتاز کنم همان،غزل 4271 در دو بیت زیر مولوی ضمن استفاده از چنین واژههایی به بیان مطالب عرفانی بسیار والایی میپردازد و همین عمل نشان میدهد که استفاده از واژههای کوچه و بازار هیچگاه مانع و رادعی برای بیان مقصود نیست: من سر نخورم که سر گران است پاچه نخورم که استخوان است بریان نخورم که هم زیان است من نور خورم که قوت جان است همان،غزل 273 نتیجهی بحث اینکه مولوی سنتشکنی در تغزل را که پیش از او با عطار و سنایی شروع شده بود،به اوج خود رساند و این سنتشکنی معلول آزاد کردن زبان از اقتدار معنی داری بود که خود از نگرش تازهی به هستی از دریچهی احوال عرفانی سرچشمه میگیرد."