چکیده:
مسئلهء زمان،گذر زمان،چگونگی مفهومسازی و بیان زبان پیوسته موردتوجه فیلسوفان و از منظری دیگر نشانهشناسان بوده است و آنها را به مطالعهء چگونگی شکلگیری مفهوم زمان و گذر آن در متون مختلف جلب کرده است.در این مقاله،ابتدا به کلیات موضوع پرداخته شده،سپس دیدگاههای لیکاف، نظریهپرداز معنیشناسی شناختگرا مطرح میشود و آنگاه با بررسی تطبیقی زمان و چگونگی تحقق بیانی آن در متون مختلف-از جمله متون کلامی و تصویری-به این پرسش پاسخ داده میشود که نقاشی که از وجوه بسیار،بخصوص در امکانات صوی بیان،با متون کلامی متفاوت است،چگونه قادر به مفهومسازی زمان و گذر آن میباشد.
خلاصه ماشینی:
"بدین ترتیب،به موجب رابطهای بینامتنی،با گذر از متن کلامی به متن تصویری و از متن تصویری به متن کلامی و درهرحال گذر به بیرون از قاب،امکان دریافت روابط خطی بین بخشهای مختلف قاب تصویر ممکن میشود و کما کان در اینجا نیز گذر زمان فقط در ساختاری خطی و متوالی که به واسطه روایت کلامی قابل تشخیص و دریافت است امکان بیان مییابد.
با این مقدمه، ببینیم مسئلهء زمان در نمونه مورد نظر ما که نقاشی اکسپر سیونیستی51انتزاعی است و دارای خصوصیاتی که گرینبرگ برای هنر مدرنیستی بر شمرده نیز هست، اصولا وجود دارد یا نه و اگر موضوع زمان مطرح است چگونه امکان بیان یافته است؟ نمونههایی که تا اینجا بررسی کردیم به نوعی متأثر از فضایی غیرنقاشانه و بیرون از قاب بودند و هرگاه در قاب نیز گذر زمان بیان شده بود،به لحاظ ساختاری شکلی خطی به خود گرفته بود و خواندن آن شکل خطی گذر زمان وابسته به امری بیرون از قاب و تقریبا در غالب موارد روایتی کلامی است.
حال این بحث چه کمکی در راستای تأیید فرض ما میکند؟ فرض ما این بود که زمان و گذر آن از طریق حرکت و طرح وارهء راه مفهومسازی میشود و به لحاظ ساختاری نیز با روابط همنشینی متوالی و زنجیرهای امکان بیان مییابد.
سرانجام نمونههایی از نقاشی مدرنیستی را بررسی کردیم(دو نمونه از آثار جکسون پولاک)و دیدیم که مسئلهء زمان در این آثار نیز با فرض بنیادی ما همسوست و چون طبق نظریهپردازی نقاشی مدرنیستی بناست این نقاشی قبل از هرچیز ارجاع به خود عالم نقاشانه داشته باشد و از تأثیر رسانههای دیگر در امان بماند، اصولا زمان و گذر آن در این نوع نقاشی مطرح نیست، چون امکانات ناب نقاشانه قادر به ایجاد روابط متوالی و خطی که ساختار متناسب بیان مفهوم گذر زماناند، نیستند."