خلاصه ماشینی:
"فریدلندر هواداران اندکی نداشت،اما هیچ یک از آنها در آن زمان جرات عملی ساختن اوصول او را به خود راه نمیداد و ماجرای اصلاح به عنوان جنبشی سازمان یافته عمدتا با کوشش برای شکل دادن به ظواهر مراسم دینی یهودیان براساس الگوی مرسم عبادی کلیسا آغاز میگردد،اما بدون اینکه به محتوای واقعی عبادت آسیبی وارد شود.
اگرچه تحت تاثیر سیاستهای آزادمنشانه الکساندر دوم(1818-1881)هسکالا گرایشهای همگون سازی را به نمایش میگذاشت، قدرت عظیم سنت و دانش علمای یهود،که این جنبش در روسیه با آن مواجه شد،آن را به ابزار تجدید حیات قومی یهود و نوزایی یهودی تبدیل کرد،که موجب ظهور نوتازهای از متون و ادبیات به صورت مکتب و نشریات-یعنی ادبیات عبری جدید-گردید.
پاریسی 51(1845-1934)این مستعمره نشینهای در حال تنازع بقا را تحت حمایت خود گرفت و به رشد و آبادانی آنها بسیار کمک کرد لیکن تحت رهبری تئودور هرتسل 52(1860-1904)بود که ناسیونالیسم یهودی صبغه جنبش مذهبی و نوعدوستانه را از دست داده و به جنبشی سازمان یافته و جهان با آرمانهای سیاسی تغییر یافت.
بنابراین،به عوض تأسیس دولت یهود،که بنا بود یهودیان فرهنگها و تمدنهای مختلف و نامرتب از همه مناطق جهان به آنجا انتقال یابند-اندیشهای که هرتسل از آن دفاع میکرد-او خواستار تأسیس نوعی جامعه خودمختار یهودی در فلسطین بود که به تدریج براساس عشق و ایمان نخبگان فکری یهود کی ه ملهم از فرهنگ تاریخی قوم هستند بنا شود،نخبگانی که چون از اجبار همرنگی با الگوهای بیگانه آزاد هستند،قادر خواهند بود به نبوغ یهودی یا ویژگی پایدار آن در تأکید بر اولویت اخلاقیات مطلق،که مبتنی است بر تساوی اخلاقی انسانها و وحدت روحانی نوع بشر،آنگونه که انبیای یهود اعلام کردهاند،امکان بروز بدهند."