خلاصه ماشینی:
"3" آیا نتیجهء این سخن این نیست که اثر هنری تنها در جایی معنای حقیقی خود را میدهد که در اصل بدان تعلق دارد؟آیا بدینترتیب دریافت معنای یک اثر به منزلهء نوعی بازسازی دوبارهء آن اصل نیست؟اگر انسان دریابد و تصدیق کند که اثر هنری متعلق غیر زمانی ادراک زیباشناختی نبوده بلکه به"جهان"ی تعلق دارد که تازه در آن جهان معنایش به کمال خود میرسد،به نظر چنین میرسد که نتیجهء این سخن آن باشد که معنای حقیقی یک اثر هنری نیز در همان"جهان" یعنی تنها از طریق مبدأ و محل پیدایشش قابل درک است.
البته در این تردیدی نیست که بازسازی شرایطی که اثری منقول در آن شرایط، خصوصیات اصلی خود را نشان میداده است، برای فهم آن اثر کمک شایانی است،اما این سؤال نیز بجاست که آیا آن چیزی که بدینترتیب دریافت میشود واقعا همان چیزی است که ما تحت عنوان معنای یک اثر در جستوجوی آن بودیم و آیا فهمیدن،همان مورد ملاحظه قرار دادن آفرینش دوم یعنی بازآفرینی اثر اصلی است؟در نهایت ارم چنین تعریفی از علم تفسیر به همان اندازه بیمعناست که همهء بازسازیها و تجدید بناهای گذشته بیمعناست.
هگل در ادامهء مثال خود دربارهء دختر میوهچینی که میوهها را بر ما عرضه م کند میگوید: "اما همانطور که دختری که میوههای چیده شده را بر ما عرضه میدارد چیزی فراتر از ماهیت این میوههاست که در شرایط خاص و عناصر میوه،در درخت،در هوا،در نور و امثال آن ساری بود،و به طرز برتری،همهء اینها را در نگاه یک چشم آگاه و در حرکت تعارفکنندهء یک دست جمع نموده بود،به همان ترتیب روح تقدیری که این آثار هنری را در اختیار ما قرار میدهد نیز فراتر از حیات معنوی و واقعیت یک ملت است."