چکیده:
مبحث ماهیت جسم با دو رویکرد متفاوت مورد توجه حکما قرار گرفته است. دستهای این
بحث را جزء طبیعیات محسوب نموده و تلاش کردهاند تبیینی طبیعی از جسم ارائه دهند و
گروهی دیگر تبیین ماهیت جسم را بحثی مابعدالطبیعی و از مباحث فلسفی محض دانستهاند.
در سطح چنین کلیتی و با صرف نظر از اختلافات متکلمین، ارسطو و ابن سینا جزو دسته
اول و افلاطون، شیخ اشراق و ملاصدرا در دسته دوم قرار دارند. نمونه تعارض این دو
نگرش در انتقادات ارسطو بر افلاطون مشهود است که معتقد بود برای بررسی جسم لازم است
در خود طبیعت جستجو کنیم نه ارتباط آن با عالم مثل. تحقیق حاضر در جستجوی بررسی
ماهیت جسم با توجه به تمایز فوق و تبیین این بحث از دیدگاه پارهای از حکمای برجسته
یونانی، مسلمان و متکلمین و مسأله اعطای وجود به جسم از نظر آنان می باشد.
خلاصه ماشینی:
"از نظر ارسطو صورت شیء همان چیزی است که منشأ آثار مختلف شیء است و از این رو طبیعت و وجود بالفعل شیء نیز نامیده میشود.
مهمترین اشکال وارد بر این نظریه آن است که چگونه از اجزای فاقد بعد اشیاء دارای ابعاد پدید میآیند؟ ماهیت جسم از دیدگاه ابن سینا ابنسینا مباحث جسم را هم در «طبیعیات» و هم در «الهیات» آورده است.
ملاصدرا در تعلیقه خود بر کتاب «شفا» ابراز میدارد شایسته آن بود که ابنسینا این بحث را تماما در الهیات میآورد، زیرا جایگاه بحث از نحوه وجود اشیاء الهیات است؛ مگر آنکه ابنسینا جسم را از حیث متحرک بودن در طبیعیات مورد بحث قرار دهد و وجود و ماهیت جسم را از الهیات اخذ نماید (صدرالدین شیرازی، 1382، ص 233).
از این رو ماده و صورت ارسطویی را علل ماهیت جسم میداند و معتقد است شیء برای موجودیت علاوه بر علت مادی و صوری به علتی وجودی (علت فاعلی) نیازمند است.
ابن سینا با ارائه معانی مختلف از طول، عرض و عمق این معانی را در تبیین ماهیت جسم ناکارآمد میداند؛ دلیل این امر آن است که این معانی مشعر بر فعلیت ابعاد میباشند، هر چند که در تعریفی که خود اتخاذ میکند، امکان فرض ابعاد برای تحقق جسمیت کفایت میکند (صدرالدین شیرازی، 1382، ص 240).
پس بحث از جسم و اثبات ماده و صورت بر عهده الهیات است؛ مگر آنکه احکام جسم از جهت حرکات و محسوسات مورد بررسی قرار گیرد که در این صورت جزء علوم طبیعی محسوب میشود (صدرالدین شیرازی، 1981م، ج5، ص 26)."