خلاصه ماشینی:
"(ص 104)و بز خشکیدهء تو خالی هم لا بد نماد نشان خاندان حاکم است که برای حفظ حاکمیت خود هر کاری را روا میدارند و همهء عادات و رسوم خود را حفظ میکنند،«چیزی که لازمه از رسم میفته هیچوقتی؟»(ص 70) نوشتن این داستان در سال 48 و چاپ آن در سال 74(بیست و چند سال بعد)و آن همه تغییرات و تصحیح برای آنکه گوشه و کنار داستان باهم جفت و جور باشد و عصبانی شدن جا و بیجا که چرا داستان(منظور نویسنده البته داستان ناقص یا تصحیح نشده است اگرنه از چاپ نسخهء درست و مورد تأیید خود گلهای نداشته احتمالا) مرا چاپ کردهاید شاید به این علت است که گلستان به شدت نگران برداشتهای متفاوت از متنیست که به زور و زحمت فراهم کرده و تا شده زیر ذرهبین ویرایش برده تا بهطور نمادین و دقیقا مثلا نوعی پیشبینی از وقوع انقلاب و لزوم وقوع آن باشد؟(ص 14 نامه به سردبیر گردون).
راستی این کودک بعدا کجا میرود؟کجاست بعد از سی و پنج سال حالا؟در تمام این مدت بیرون از داستان گلستان کجا بوده واقعا؟خانهء یک حاجی دیگر در شهر بینام دیگری در جنوب و به بادزنی در مضیف او مشغول؟یا ویلان در دشتی دور از دریا؟ این گهی که جا و بیجا بر سر و صورت بچه و بزرگ آن خانه مالیده میشود و همه جای خانه زیر دست و پاست از کجا میآید؟جز از همان ملچ و ملچ دهانها در سکوت بیحرفی است که همه«دور آش ماست و بلالیت و قیمه و قلیه و نان و پنیر و ترشی و رنگینک»به راه انداختهاند و برای رسیدن به آن راوی(نویسنده)هم که این همه دماغش را میگیرد،به تعارفی کوچک از سوی راهنما و«از راه کنار آبهای مانده از سیلاب و با رویهء کدر زنگ خورده رد شده و در کوچهء خاکی تنگی که بوی کهنگی میداد»گذشته و خود را به سفره رسانده است؟گیرم که با طلبکاری و تفرعنی که خاص او(راوی یا نویسنده یا هر دو)ست."