چکیده:
واژه توانمندی کلمه چندان جذابی نیست. از این واژه تکنوکرات ها بیشتر استفاده می کنند به نحوی که برای برخی از افراد حاکی از تصویر مغرورانه استراتژیست های جنگ های اتمی است که از برنامه های جاه طلبانه و وحشیانه خود رضایت خاطر کامل دارند. البته این اصطلاح تشابهی با مفهوم «توانمندی تاریخی براون» نیز ندارد، زیرا در آنجا منشا توانمندی بیشتر به زمین نسبت داده می شد تا انسان؛ و این تنها زمین بود که به انسان ها توانمندی می بخشید. سال ها پیش، من در تلاش بودم تا با رویکردی ویژه برای «رفاه» و «مزیت»، آنها را در شکل توانمندی فرد در انجام کارهای ارزشمند و یا رسیدن به مقامی ارزشمند در زندگی تعریف کنم. در آن زمان شاید امکان این بود تا کلمه ای مناسب تر انتخاب شود اما این واژه به این دلیل انتخاب شد تا بیانگر ترکیبی از گزینه های مختلف باشد که یک فرد می تواند آنها را انجام دهد؛ و یا حالاتی که فرد می تواند داشته باشد؛ و یا عملکردهای مختلفی که یک فرد می تواند در زندگی به آنها دست یابد.
خلاصه ماشینی:
"در مقابل اگر انتخاب به عنوان بخشی از زندگی دیده شود (و "انجام X" را متفاوت از "انتخاب X و انجام آن" فرض کنیم)، حتی دستاورد رفاه نیز نیازی به مستقل بودن از آزادیی که در مجموعه - همان طور که قبلا در ارتباط با بزرگسالان مسئول بحث شده است، این امر ممکن است برای فهم ادعاهای افراد درباره جامعه بر حسب آزادی برای به دست آوردن رفاه (و بنابراین بر حسب فرصتهای واقعی) نه بر حسب دستاوردهای عملی مناسب باشد.
از رویکرد توانمندی، به واقع برای این منظور استفاده شده است تا روشن شود در عین حال که لوازم مورد نیاز چنین توانمندیهایی برای "مشارکت در زندگی اجتماعی" و یا "حضور در جامعه بدون احساس خجالت" است، از جامعهای به جامعه دیگر متفاوت است (بدین طریق که به خط فقر، یک ویژگی نسبی در فضای کالایی داده میشود)؛ اما اختلاف و تفاوت خیلی کمی در - Human Good - Martha Nussbaum (1988- 1990) - مخصوصا مراجعه کنید به:- The Nicomachean Ethics, Bk I, S.
این رویکرد با رویکردهای دیگر متفاوت است؛ از این جهت که مثل رویکردهای استاندارد مطلوبیت محور که تنها بر روی خوشحالی فرد تکیه میکنند، پافشاری نمیکند، (و در مقابل وضعیت خوشحالی بودن فرد را به عنوان یکی از چندین هدف ارزش میداند) و یا مانند رویکرد برطرف ساختن خواستهها که رویکرد توانمندی در مقابل خواستن را علامتی مؤثر اما ناکافی میداند، که اغلب از چیزی که برای شخص ارزشمند است، منحرف نمیشود؛ 4 و همچنین این رویکرد با دیگر رویکردهای غیر مطلوبیت گرا نیز متفاوت است؛ از این جهت که بر خلاف دیگر رویکردها در بین مصادیق ارزش، کالاهای اساسی را قرار نمیدهد، (و معیارهای رالز را تنها به عنوان ابزاری مشتق قبول دارد و آن هم تا میزانی که این کالاها توانمندیها را افزایش میدهند)؛ و یا در مورد منابع (دیدگاه دورکین 5 را تنها در شکل تأثیر منابع بر روی عملکردها و توانمندیها قبول دارد) والی آخر."