چکیده:
تا چندی در محافل عمومی سخن از فردید و فردیدیان رایج نبود تا آن که حرفهایی مبنی بر خشونتطلب بودن، خطرناک بودن و در دست گرفتن قدرت توسط فردیدیها در جمهوری اسلامی شایع شد و جماعت فردیدی در رد آن به روشنسازی هویتشان و بازسازی نسبتشان با جمهوری اسلامی پرداختند که نمونهاش پرونده «خردنامه همشهری» در مهر 86 بود. با توجه به بازشدن دوباره پرونده آنان و تعیین نسبتی که با جمهوری اسلامی میکنند، مسأله ما در این نوشتار متوجه مسائلی از این قبیل است که:موضعی که فردیدیها در قبال تمدن غرب و چگونگی نقد آن دارند، چگونه است؟ فردیدیها چه نسبتی با انقلاب اسلامی برقرار کردهاند؟ گفتمان فردیدیها اکنون چه جایگاهی میتواند در جمهوری اسلامی داشته باشد؟ و دامن زدن به سنت فردیدی چه موانعی را در مسیر پیشرفت گفتمان ضد غربی جمهوری اسلامی به روایت امام خمینی(ره) و شهید مطهری قرار میدهد؟به این منظور در این نوشتار به بررسی اجمالی آراء فردیدیها با تأکید بر موضعگیریشان در برابر دو مقوله «انقلاب اسلامی» و «تکنولوژی و علم مدرن» میپردازیم و با مقایسه آن با آراء امام خمینی(ره) و شهید مطهری و موضع آنها در برابر غرب در پی بیان این نکته هستیم که اولا گفتمان فکری سید احمد فردید و شاگردانش با گفتمان فکری حضرت امام(ره) متفاوت است و ثانیا گفتمان فردیدی، اگر چه در برهههای خاص- مانند نقد ابتدایی غرب و در ادامه نقد روشنفکری دینی- به انقلاب اسلامی کمک کرده است، اما به دلیل غلبه گفتمان نقد غرب بالاخص در روایت هایدگریاش، این گفتمان پاسخگوی نیاز امروز و وجه ایجابی جمهوری اسلامی نمیتواند باشد. ادعای ما این است که در وضعیت کنونی جمهوری اسلامی و با توجه به افول تب روشنفکری دینی بایستی به جای پرداختن به حوالت تاریخی غربی مد نظر فردیدیها و جستجوی پروژه فکری انقلاب اسلامی در سنت فردیدی به آراء امام خمینی(ره) و شهید مطهری بازگشت نماییم. به زعم ما سنت فردیدی به دلایلی که ذاتی این سنت فکری است، باعث در جازدن پروژه فکری انقلاب اسلامی میشود.
خلاصه ماشینی:
"نقد و بررسی دقیقتر و کشف چیستی آراء فردید و نسبتش با هایدگر و ابنعربی را حواله میدهیم به مطالعه همان ویژهنامه و دیگر آثاری که در چند سال اخیر – مانند کتاب «دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان»- منتشر شده است؛ از سویی موضوع این نوشتار به این دلیل نیز تحدید خواهد شد که در پی آن نیست تا به صحت و سقم ادعاهایی- که اغلب توسط روشنفکران دینی بر علیه فردیدیها وارد میشود – بپردازد که مدعیاند که جماعت فردیدی تئوریسینهای خشونتاند و بر پستهای مهم جمهوری اسلامی تکیه زدهاند.
پیشفرض این گفتمان برای تشکیل حکومت، انقلاب و برکناری شاه است و ایستادن در برابر غرب و در رأسش ایالات متحده، و در برابرش نه عرفان شرقی قرار میگیرد و نه فرهنگ باستانی، بلکه «اسلام» به عنوان دین داعیهدار حکومت جهانی و مبارزهگر در جهت نابودی استعمار و هویت بخش در سطح جهانی معرفی میشود؛ و راه رسیدن به آن نه به پس فردای تاریخ و غلبه ساحت دلآگاهی بلکه به حرکت انقلابی مردم در همین زمانه موکول میشود.
بحث بر سر اینکه میان آراء شریعتی، اقبال، سید جمال و سروش –بالاخص بعد از دهه 70- چقدر میتوان تناسب برقرار کرد به مجالی دیگر؛ اما این مقابله فردیدیها با روشنفکران، که قبل از این در آلاحمد نیز دیده میشود در سالهای بعد از انقلاب و بالاخص در اواخر دهه 1360 و اوایل دهه 70 و در مقابلۀ میان افرادی مانند داوری، زرشناس و تا حدی آوینی با سروش، مجتهد شبستری و جماعت روشنفکران دینی و قائلین به آن ادامه مییابد و با انتخابات دوم خرداد 76 و ورود حلقه کیان به سیاست اوج میگیرد و وارد عرصه عمومی و سیاسی و ژورنالیستی میگردد."