چکیده:
فرض ما این است که کنش به لحاظ اخلاقی، نوعی مهارت محسوب میشود. بنابراین، توصیفی پدیدارشناسانه از مراحل پنجگانة کسب مهارت به دست میدهیم تا نشان دهیم که اخلاق مبتنی بر اصول با اتکا فرد نوآموز به قواعد مطابقت دارد و لذا از نظر تحولی، پایینتر از اخلاق مبتنی بر واکنشهای فرد متخصص قرار میگیرد؛ فردی که ادعا میکند پس از تجربة طولانی یاد گرفته که به نحو مناسبی به هر موقعیت منحصر به فرد واکنش نشان دهد. بنابراین، مدل مهارتها، در برابر اخلاق بیطرفانه و عقل گرایانة مورد نظر کانت، جان رالز، لاورنس کهلبرگ و یورگن هابرماس، مدافع نوعی اخلاق موقعیتمند است که کسانی نظیر ارسطو، جان دیویی و کارول گیلیگان به آن قائلند.ما بررسی خود در مورد تجربة اخلاقی را در سطح نسخة خودانگیختة زندگی روزمره آغاز میکنیم. در تلاش جهت پدیدارشناسی زندگی اخلاقی، چندین تدبیر روشنشناختی لازم است که در نظر گرفته شود. 1. میبایست با توصیف نسخة اخلاقی روزمره و موجود، کار را آغاز کرد؛2. باید آن موقعیتهایی را تعیین کرد که با تأمل و انتخاب شکل میگیرند؛3. لازم است مراقب شکلگیری اشتباه فلسفی در مورد خوانش ساختار تأمل و انتخاب که در پس تلقی نسخة اخلاقی روزمرهمان قرار دارد، باشیم. از آنجا که به نظر میرسد فلسفة اخلاقی مهارتهای اخلاقی روزمرهمان نادیده گرفته شده و حتی بر این مهارتها سرپوش گذاشته شده است، بهتر است با برخی حوزههای از نظر اخلاقی بیطرف خبرگی و شرح ساختار آن کار خود را آغاز کنیم. برای نیل به این هدف، توصیفی پدیدارشناختی از مراحل پنجگانه در شکلگیری خبرگی طرح میکنیم که به عنوان مثال در رانندگی و شطرنج به کار میرود. بنابر این فقط به پرسشهای مشکلتری در مورد ماهیت خبرگی در اخلاقیات، جایگاه و ویژگی داوریهای اخلاقیاتی و مراحل بلوغ اخلاقیاتی روی خواهیم آورد.
خلاصه ماشینی:
"بنابر این از نظر هابرماس (زیر چاپ)، اهمیت کار کهلبرگ در این است که نوعی پشتوانة تجربی برای تأیید دیدگاه به طور مشخص کانتی او فراهم میسازد که بر اساس آن، بالاترین سطح بلوغ اخلاقی عبارتست از داوری کنشها بر مبنای اصول انتزاعی و عام.
هابرماس (زیر چاپ) تأکید میکند که در همان حال که فرد بزرگسال از عمل بر مبنای تصورات قالبی قراردادی فراتر میرود: «وظیفة او این است که بین شهودهای اخلاقی ناساگاز که به تعیین دانش و کنشهای بازاندیشانة روزمرة او تداوم میبخشند، سازگاری ایجاد کند و بصیرتش را درون ماهیت غیر واقعی این آگاهی اخلاقی قراردادی که تأمل او آن را مورد تردید قرار داده است اما همچنان در زندگی روزمره به کار میآید؛ ادغام کند» 2 (صص237- 236).
اما همان طور که لودویگ ویتگنشتاین در بسیاری از کارهایش به وضوح نشان داده است، اگر فرد به صرف بلدبودن چگونگی کاربرد یک اصل، مجبور شود رجوع به قواعدی برای به کار گرفتن قواعدی را در برخی جاها متوقف سازد، چرا نباید بپذیریم که افراد ماهر بلدند که در موقعیتهای خاص به درستی عمل کنند و قواعد یا اصولی که کنش آنها را در وهلة اول هدایت میکنند، برایشان جالب هستند؟ خبره های اخلاقی به طور شهودی و تا حدی واقعبینانه، به موقعیتهای اخلاقی روزمره پاسخ میدهند؛ موقعیتهایی نظیر تقسیم زمان بین خانواده و کار و انجام آنچه لازم است در خانه و در کار انجام شود، یا به معنایی ارسطوییتر، با شجاعت و اراده جنگیدن برای اهداف به طوری که مجموعهای از مسائلی که مستلزم تأمل، داوری و تصمیم هستند، به وجود نیایند."