خلاصه ماشینی:
"]پای مردی زنان کرد رها مردان را از عذاب ابد و کیفر و اندوه و محن آن رها گشته خداوند رهانیده است چون اسیرانش فروهشته به گردن آهن زن بر او دوخت ز مهر و ز وفا جامه عیش او همی برد زن را ز غم و رنج کفن بازداردش ز آزادی و از شادی و سور بازداردش ز هر پیشه و هر دانش و فن همچو زندانی ازو منع کند دیدن روز مگرش نیست نصیبی ز جهان روشن»40 و زین العابدین حکمت در چکامه خود با عنوان«زن و حجاب»،همان معانی شعر فوق را در ابیاتی جدید،بیان کرد: «میکند عاقل از این طرفه حکایت خنده میشود هر متمدن ز حیا شرمنده گرچه زن آمده در حکم کنیز و بنده با کفن از چه نمایند زنان را زنده * از ره راست فتادیم به راه کج و ج صبر کن صبر که صبر آمده مفتاح فرج * زن چه کرده است در ایران که چنین منفور است به چه جرمی ز حقوق بشریت دور است از چه محکوم به ظلم است و چرا مجبور است مرد بیدادگر وحشی از این مسرور است * که چو مرغش،بنموده است اسیر قفسی نگذاردش به راحت که برآرد نفسی * زن بیچاره مگر از بشر و آدم نیست (به تصویر صفحه مراجعه شود) عکس شماره 242 یا که بیگانه صرف است و به ما توام نیست امر حق بهر زنان نزد شما محکم نیست جور بیداد زمان در حق ایشان کم نیست آخر ای مردم نادان ز خداد آزرمی تا به کی ظلم و تطاول،ز پیمر(ص)شرمی بیخرد از چه شماری تو زن بیچاره عکس شماره 343 چند گویی که بود حلیهگر و مکاره کنی از جور و طاقش ز چه رو آواره عضو خود را بنمایی فلج و بیکاره اف بر این عقل و از این فهم سیاست افسوس شد ز نادانی ما همچو کلاغی طاووس زن شریک است و سهیم است بلا شبهه به مرد اجتماعی است حیات تو چسان مانی فرد (به تصویر صفحه مراجعه شود) عکس شماره 444 اندکی فکر و تعقل بنما ای بیدرد چند زن را کنی از فرد جهالت دلسرد باش پابست تجدد گذر از عقل عتیق بین که زن با تو چسان آمده همدرد و شفیق41 علاوه بر شعر،در دنیای تصویر نیز عکسها،طرحها و نقاشیهای متعددی در مورد زنان در مجلههای فارسی زبان اروپا:«ایرانشهر و فرنگستان»چاپ شدند."