خلاصه ماشینی:
"گفتنی است که این نوع دلمشغولیها،در علائق موضوعی یا در الگوهای نویسندگان زن هزاره جدید،مانند نورما مونیوز لدو،مونیکا بروسون، ویویان مانسور یا ورونیکا مورخیا دیده نمیشود و با آنکه شخصیتهای مؤنث آنها در یک جامعه مردسالار،خودشان را تثبیت میکنند،از انتخابهای کمتری نسبت به شخصیتهای مذکر برخوردارند.
دورفمن و ماترلارت از خود میپرسند:«اینکه مادر،یک جادوگر شرور معرفی بشود،آیا یک transvestism (نوعی انحراف جنسی:میل به استفاده از لباس جنس مخالف)فریبنده است؟»(دورفمن و ماترلارت،3) هلن سیکسواوس اطمینان میدهد که ادبیات قادر است در آرمانگرایی بورژوایی،شکاف ایجاد کند و نیز میتواند نظامهای ارزشی غالب را تغییر دهد و بازسازی کند(کنلی،31)؛یعنی فراهم کردن شکل جدید از فرهنگ کودکان،از طریق فرمهای ادبی.
گواه این مدعا،کتاب«هتل هیولا،خوش آمدید!»(2002)، اثر ورونیکا مورخیاست که تقلیدی تمسخرآمیز و هوچیگرانه و اسطورهزدایی شده از جادوگران و هیولاهای مذکر و مؤنث ارائه میدهد و راهکارهای هنجارشکنانه آن از حالتها، فریبکاری و حقهبازی،تمسخر اندام با اغراق و قیافه مبدل حاصل میشود که همگی آنها عناصر هوچیگرانه به حساب میآیند و با راهکارهای هنجارشکنانه جنسیتی مورد استفاده نویسندگان زن پایان هزاره تفاوت دارند،اما تصویر سنتی جادوگران را خراب میکنند.
آموزش و قدرت اگر این کتب کودکان،روابط خانوادگی را زیر سؤال میبرند،کتابهای هنجارشکنانهء دیگر پایان هزاره،کارآمدی نظام آموزشی را مورد تردید قرار میدهند؛مانند متن خیلبرنو رندون در کتاب «داستان منظوم کودک ملامت شده»(1998)که در آن معلم درواقع یک جادوگر است.
در کتاب«ادیسه(سفری حماسی)به فضای نیستی»(2000)،اثر مونیکا برونسون و نیز در کتاب«جمهوری دگرگونکننده»(2001)،اثر خایمه آلونسو ساندووال،خودکامگی حکومت به نمایش درمیآید و مورد نقد قرار میگیرد؛گواهی دیگر از این حقیقت که ادبیات کودکان بیتردید سیاسی است."