چکیده:
خواجو، شاعر معروف قرن هشتم، از خواجگان کرمان است و تخلص او،«خواجو» از همین نسبت گرفته شده است. وی از جوانی با نقاشی، نخلبندی و موسیقی آشنایی جدی داشته است. رابطه او با مشایخ کازرون باید با رابطه خاندان اینجو با آنان مطالعه شود. شعر صوفیانه او از جوهره تصوف کم بهره است و از سطح آشنایی و الفت با معارف صوفیه نمی گذرد. همای و همایون او علاوه بر آن که با خسرو و شیرین نظامی و ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی پیوندهایی دارد، با ورقه و گلشاه عیوقی نیز دارای مشترکاتی است. خواجو از نخستین گویندگانی است که با تضمین شعر دیگران نوعی تخمیس ساخته است. او از معروفترین پیروان نظامی است، و آخرین منظومه اش، گوهرنامه، نشان می دهد که با آثار امیر خسرو دهلوی هم آشنایی داشته است.
خلاصه ماشینی:
"بعضی از معاصران ما (نک: خواجو، 1369: 25) با توجه به چنین ابیاتی درد پای خواجو و گشتگی آن را در اثر شکستن استخوان پای او پس از سماع گفتهاند: پایم که ز آزار نبودی اثرشبس مالش از او ز خرده گیران دیدم گردی نرسیدی به کس از رهگذرشآری چه توان کرد که گشته است سرش (دیوان/541) آن لحظه که سرمست من بی سر و پایگفتم که ز پایه پای بر چرخ نهم زان پرده سرا برون شدم پرده سرایپایم بشد از جا ]ی[ و بماندم بر جای (همان/553) چون دید که از دست شدم گفت که خواجو هش دار که پایت بشد از جای و چنان شد (همان/689) اما دلالت آشکارتر رباعی زیر، در خطاب به ممدوح، آن است که سبب انحراف پا «برون آمدن» 30آن، و زمان حادثه بیرون آمدن شاعر از «بندگی ]=حضور و خدمت، قصر[»شاه بوده است (همان/541): ای هندوی تیغت به جهان گیری فاشکی بود گمان بنده کز بندگیت در بارگهت خسرو انجم فراشچون پای برون نهد برون آید پاش گذشته از دردمندی پای شاعر که تا پایان عمر همراه او بوده است، ابتلای او به بعضی بیماریها نیز در دیوان او (ص 202، 363، 369، 533) منعکس است، و سختتر از همه آنها احتمالا، درگذشت همسر اوست که این غزل دردناک گزارش آن است (همان/721): روزگاری روی در روی نگاری داشتمهمچو بلبل میخروشیدم به فصل نوبهارگر غمم خون جگر میخورد هیچم غم نبودداشتم یاری که یک ساعت ز من غیبت نداشت راستی را با رخش خوش روزگاری داشتمزان که در بستان عشرت نو بهاری داشتماز برای آن که چون او غمگساری داشتمگر چه هر ساعت نشیمن در دیاری داشتم هنوز در باب جوانب دیگر کار خواجو، خروج او از اعتدال، تمرکز در یک معنی و یک لفظ، اصرار در تکرار مضمون، افراط در ایهام سازی، بیپروایی در کاربرد کلمات ترکی، رابطه با شعر سعدی، اظهار مکرر فقر، زیباییهای شعر و بخصوص زبان او، و تازههایی که در آثارش آمده است، از واژهها، ترکیبها و تعابیر کنایی، سخن گفتن فراوان است؛ شاید به مناسبتی دیگر به آن باز گردیم."