چکیده:
بررسی داستانهایی از پیامبران در دیوان خاقانی پرداختهایم؛هرچند شگرد خاقانی در این موضوع فراتر و گستردهتر از تعاریف صورتگرایان است.خاقانی از شاعران صاحب سبک است،اندیشههای خاصی در شعر و شاعری دارد و بر بسیاری از علوم رایج روزگار خود مسلط است.دین و مضامین دینی بسامد فراوانی در دیوان وی دارد و داستانهای منقول از قرآن کریم و یا داستانهای دینی که در قرآن کریم هم به آن اشاره نشده و در تفاسیر یا قصص پیامبران آمده است،تجلی خاصی در دیوان شاعر دارد.در دیوان خاقانی داستانهایی از زندگی آدم تا خاتم با تنوعهای بیانی و در قالب تابلوهایی هنرمندانه،ذهن خواننده را نوازش میدهد و شاعر د این راه،از شیوهء معمول و ذهنآشنای داستان فراتر رفته، با طرحی نو شکل تازهای از موضوع را ارائه میدهد. میتوان گفت یکی از امتیازات خاقانی نسبت به بسیاری از شاعران دیگر،نگاه ویژه، دیگرگون و هنرمندانه به این داستانهاست.صورتگرایان روس(فرمالیستها)به هنجارشکنی یا آشنازدایی در درک هنر اهمیت زیادی میدهند.در این مقاله با توجه به این معیار،به
خلاصه ماشینی:
"شاعر در واقع به تقابل آن دو نیز توجه دارد،زیرا اسکندر دارا را شکست داد و به قتل رساند،اما گویی از این داستان آشناییزدایی شده و با تشبیه ویژگی هر دو پادشاه در وجود ممدوح آشتی کرده و جمع آمده است،در ادامه با اغراق از داستان خضر و اسکندر و چشمهء حیوان آشناییزدایی شده و از لونی دیگر در بیت تجلی یافته است،زیرا یک عنصر این تلمیح مستقل و در تقابل با دارا در مصرع نخست بیان شده و در مصرع دوم خضر با بندهء چشمهء آب حیات ملازم درگاه ممدوح و نیازمند چشمهء جود وی دانسته شده است.
سلیمان و مور: باز آنک قانعم چو سلیمان،ز مهر و ماه نانریزهها چو مور به مکمن درآورم (همان:242) در این بیت خاقانی قناعتپیشه،نگاه بر شعاع آفتاب دارد و همت عالی خود را تصویر کرده است،چنانکه مهر و ماه فلک،نانریزهء سفرهء اویند!این اغراق که با توجه به داستان سلیمان و مور بنا شده،در دل خود آشناییزدایی نیز دارد،زیرا به شیوه مرسوم و معمول داستان توجه نشده است؛از سویی جلال و جبروت سلیمان اراده نشده و از طرف دیگر،از مور سخن به میان آمده و مناسبت آن با نانریزه نیز تداعی شده است،بنابراین بیآنکه به داستان معروف اشاره شود،ذهن خواننده دو عنصر مور و سلیمان را به هم مربوط مییابد.
همت صوفیان نیز با بهرهیابی از داستانهای سلیمان نبی و آشناییزدایی از آنچنین تصویر شده است: چه جای عزلت و ملک است کانجا ساخت همت خوان که عنقا مو خوان گشت و سلیمان مرد همخوانی (همان:214) شاعر در این بیت به داستان گفتگوی سلیمان و سیمرغ و دیدار و گفتگوی وی با مور و خوان معروف سلیمان اشاره دارد."