چکیده:
حکمت را به شعر نقل میکند)بیان میکند،تفاوتی ماهوی وجود دارد.اگر چنین تفاوتی را نادیده بگیریم،در دین اسلام،اصرار قرآن و پیامبر بر فاصله داشتن وحی از شعر(و همچنین اصرار عارفان برخوردار از ذوق شعری،بر فاصله داشتن از شاعران و حتی بیزاری جستن از شعر)بیوجه خواهد بود.بر همین اساس،این مقاله بر این نکته تأکید دارد که در کنار اشتراکات تجربههای دینی و عرفانی(مانند،عاطفی و شخصی بودن،غیراکتسابی بودن،زبان استعاری و متناقضنما)با تجربههای هنری،ضروری است به نقاط اختلاف(خاستگاه و آثار متفاوت داشتن،قابل فهم همگانی بودن یا نبودن نسبت آنها با حقیقت و...)این دو حوزهء فعالیت ذهنی و روانی و دلالتهای زبانی هریک نیز پرداخته شود؛چیزی که در رویکرد دوران مدرن به آن کمتر توجه شده است.این کار میتواند بسیاری از شبههها و قیاسهای نابجا را مرتفع سازد و فاصلهای را که دیندرا و عارف بر آن پا میفشارند،حفظ کند.یکی از مباحث عمدهء مربوط به دین در جهان معاصر،بحث از تجربهء دینی و عرفانی و تجربهء هنری و کموکیف زبان گزارش آن تجارب بوده است.در اغلب این نوشتهها،به نقاط مشترک و مشابه پرداخته شده و از تفاوتها کمتر سخن به میان آمده است و همین مسأله به این باور دامن زده است که این حالات و تجارب حاصل آنها(در عرصهء دین و عرفان و هنر)از یک جنس هستند. در این مقاله،ضمن اشاره به مفاهیم و تعاریف تجربههای دینی و عرفانی،نسبت این تجربهها(شباهتها و تفاوتهای آنها)با تجربههای هنری مورد بحث قرار گرفته است.براساس آموزههای دینی،میان آنچه صاحب تجربهء دینی و عرفانی به زبان میآورد،با آنچه یک شاعر (به معنی مطلق آن و در مقام هنرمندی در عرصه زبان و نه عارف یا حکیمی که عرفان و
خلاصه ماشینی:
"3. تفاوت تجربههای دینی،عرفانی و هنری با توجه به اینکه قرآن با برقراری نسبتی میان وحی و شعر مخالفت میکند و آنجا که کفار پیامبر را شاعر میخوانند،قرآن کریم میفرماید:«و ما علمناه الشعر و ما ینبغی له:ما به او شعر نیاموختیم و شاعری سزاوار او نیست»(یس96/)،از منظر دینی باید بپذیریم که دین در برخی ساحتها زبانی همچون شعر دارد(یعنی گزارهای متناقضنما یا مبتنی بر تشبیه و تمثیل و مجاز و کنایه و استعاره)؛ گرچه میتوان این مسأله را بر همانندی ظاهری حمل کرد،نه شباهت ماهوی.
گرچه شاعران؛آنان که بیش از هرچیزی گاهی به نیروی برتری که در شاعری آنها مؤثر است،اشاره میکنند،اما در کنار آن از مفاخرههای مبالغهآمیز نیز در کلامشان فراوان یافت میشود و شاعر نمیتواند قدرت و قریحهء خود را نادیده بگیرد،اما پیامبران و عارفان همواره بر این اصل باور دارند و آن را بر زبان میآورند که سخنانشان از آن خودشان نیست و از جای دیگری که بر آنها القا میشود؛گرچه شاعران هم بسته به نوع شعر در انتساب سخنان به خود یا دیگری نظر متفاوتی دارند و در سرودن انواع شعر سهم آگاهی کم و زیاد می شود؛شعر تغزلی کمتر آگاهانه است و شعر تعلیمی و حماسی بیشتر و شعر مدحی که در آن غرض بیرونی مطرح است،دیگر مجالی برای بیخودی شاعرانه باقی نمیماند."