خلاصه ماشینی:
"در گذشته بواسطه محدودیتهای ارتباطی،نقش دین در عرصه هویتسازی پررنگ و قوی بود اما در جهان جدید،مدرنیسم کهخود باید در مقام وسیلهای برای تسهیل دستیابی انسان به اهداف ظاهر میشد به مثابه غایت مطرح شدهو چون ناتوان از ارائه و تامین هدفی جامع و ارزشمند برای پویش و حیات انسانی است،به ترویج امورسرگرم کنندهای میپردازد تا این ناتوانی را پوشش دهد.
دانشپژوهان در فضای علمی و مجامع دانشگاهی بیش از سایر اقشار در برابر این واقعیت که درک مااز دین متعلق به گذشته اما برداشت ما از انسان به بشر نوین ناظر است،خود را با نوعی ناسازگاری مواجهمیبینند که تحقق کیستی و هویت خویش را در گرو حل آن مییابند.
بهاین معنا،مدرنیسم را میتوان فرهنگو پدیدهای«بحران محور»نام نهاد کههمیشه و همهجا با بحرانهای گوناگوناز جمله آنچه«کی یرکه گارد»نیز نگرانآن میباشد،(کاجی،1378:21)بنابهدلایل زیر بیشتر است: الف-تقابل تفسیر صرف جهان وتغییر آن:مدرنیسم را شاید بتوان تنهافرهنگی در تاریخ بشری دانست که درنسبت خاصی با جهان،علم و صنعت وتکنولوژی را بوجود آورده و جهان وعین را مطابق ذهن تغییر داده است،درحالی که فرهنگهای دیگر از این ویژگیبرخوردار نیستند و مبانی و مبادینسبتی که با جهان برقرار میکنند،درتخالف با نسبت جدید انسان با جهانقرار دارد.
طبیعت انسان مدارانه تفکر مدرنکه درواقع اصلی متعالیتر از انسانرا نفی میکند،فقدان اصول به دلیلمبتنی بودن این تفکر بر طبیعت انسانیکه به سبب عدم تعادل و متغیر و متلاطمبودن آن،شایستگی اصل و اساس بودنرا ندارد و بالاخره نظریه تقلیلگرایی (msinoitcudeR) که همه پیچیدگیهایموجود در پدیدهها و علوم را قابل تحلیل بهتوضیحات سادهتری میداند،از جملهویژگیهای تفکر مدرن است که از اساسدر تضاد با اندیشه هویتمدار الهی دینقرار دارد."