چکیده:
ابنسینا در نفی شکاکیت و اثبات علم، راه نوی پیموده است. وی براساس اصل امتناع
تناقض که بدیهیترین اصل است، میان ضرورت وجود علم و سفسطه مقابله میاندازد و با
این اصل، نشان میدهد که سفسطه دچار تناقض است و از آن، ضرورت علم را نتیجه
میگیرد. نیز براساس این اصل، بین اینکه همة علوم نظری باشند یا بعضی از آنها مبدأ
و غیرنظری باشند، مقابله میاندازد. سپس نشان میدهد نظری بودن همه علوم با تناقض
روبرو میشود. بدینسان، تقسیم علم به بدیهی و نظری را نتیجه میگیرد. برهان
ابنسینا، عقلی محض است و این برهان، ثمرههایی دارد که هرچند خود وی میوههای آن
را نچیده است. از جملة آن ثمرهها این است که وجود علم و نفی سفسطه، ضرورت ازلی
دارد. در نتیجه، با آن میتوان وجود واجب را به اثبات رساند.
خلاصه ماشینی:
"اما بیشتر منطقدانان علم را به تصور و تصدیق و هر دو را به بدیهی و نظری(فخر رازی، المحصل، 12؛ الشمسیه، القواعد الجلیه، 184؛ الاسرار الخفیه، 8) یا فطری و غیرفطری (سهروردی، حکمه الاشراق، 18؛ غزالی، منطق التلویحات، 1)، یا اولی و مطلوب (غزالی، محک النظر، 68)، یا ضروری و نظری (خونجی، کشف الاسرار عن غوامض الافکار، 4؛ طوسی، اساس الاقتباس، 4؛ ارموی، المطالع، 10ـ13؛ همو، بیان الحق و لسان الصدق، 3)، یا اولی و اکتسابی (ابوالبرکات بغدادی، المعتبر،44)، و یا کسبی و غیرکسبی (طوسی، منطق التجرید، 192) تقسیم کردهاند؛ زیرا هدف آنها در درجة اول علوم یقینی است.
مبناگروی در صنعت برهان در بحث مبناگروی در زمینه صنعت برهان، مدعای منطقدانان مسلمان این است که اگر قضیة p1 مکــتسب باشد، باید مثلا از دو قضیةp2 وp3 به دست آمده باشد و اگر هر یک از دو قضیه p2 وp3 متکسب باشد، در این صورت یا باید p2 مثلا از p4 و p5 وp3 باید مثلا از p6 و p7 به دست آید و یا برخی از این قضایا به قضایای پیش از خود کسب شده باشند؛ مثلا p2 ازp1 وp5 به دست آمده باشد و اگر هر کدام از اینچهار قضیه به نوبة خود مکتسب باشند باید از دو قضیة دیگر جدید یا از دو قضیة پیشین یا دو قضیهای که بعضی پیشین و بعضی جدیدند به دست آمده باشند، حال اگر فرایند برهانخواهی به جایی نینجامد، به تسلسل یا دور دچار میشویم و چون دور و تسلسل باطل است، به ناچار باید به مبادی برهان، یعنی به یقینییانی که استدلال ناپذیرند، بلکه اولی و بیناند برسیم."