خلاصه ماشینی:
"چون فال بسی نیک آمد ما عین غزل شیخ را نقل نموده و ذیلا آثار انجمن را مینکاریم.
(غزل حضرت شیخ) آفتاب از کوه سر بر میزند ماه رو انگشت بر در میزند آن کمان ابرو که تیز غمزهاش هر زمانی صید دیگر میزند دست و ساعد میکشد در و بشرا تا نپنداری که خنجر میزند یاسمین روئی که سرو قامتش طعنه بر بالای عرعر میزند روی و چشمی دارم اندر مهر او کاین گهر میریزد آن زر میزند عشق را بیشائی باید چو میخ تا جبینش سنک بر سر میزند انگبین رویان نترسند از مگس نوش میگیرند و نشتر میزند در بروی دوست بستن شرط نیست ور ببندی سر بدر بر میزند سعدیا ز این بس قلم پولاد کن کاین سخن آتش بنی درمیزند"