چکیده:
سازندهگرایی؛دیدگاهی است پسا اثباتگرایانه با پشتوانه تئوریک که به ابهامات و مسائل ناشی از تصورات نادرست در عملکرد سیاست خارجی واحدهای نظام بینالملل پاسخ میگوید.مکتب مزبور،دیدگاه مثبت و سازندهای را در قبال ارائه یک سیاست خارجی مشترک و منسجم بر اساس هنجارهای فراملی و داخلی به تصویر میکشد و در رفتار خارجی دولتها تجویز میکند.از آنجا که سازندهگرایی،راهی میان رویکرد عملگرایی و رویکرد نظری است،مدل سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران میتواند نمونه مناسبی برای اعمال دیدگاه سازندهگرای با هدف تبیین بهتر مسائل منطقهای و جهانی باشد.مقاله،سازندهگرایی در سیاست خارجی که نخستین نوشتار بخش پژوهش این شماره است،میکوشد پلی میان ادراک و تصور از یک سو و عقلگرایی از سوی دیگر در سیاست خارجی برقرار سازد. مقاله کمالیزم:عناصر بحران در نگرش سیاست خارجی ترکیه حاوی نظریهای دربارهء بنیانهای فکری سیاست خارجی ترکیه است.نویسنده مقاله بر این نکته تأکید میورزد که رفتارهای سیاسی خارجی ترکیه از آغاز تأسیس جمهوری به این سو(گرچه کمتر به صورتی از پیش اندیشیده)تحت تأثیرا لهام نژادگرایانه بوده که در آموزه ناسیونالیزم کمالیستی تبلور یافته است و همین الهام نژادگرایانه یا بنادین،سبب میشد که رفتارهای منطبق بر عرف لیبرالی از سوی این کشور در سیاست خارجی(و داخلی)آن،در چشم ناشران، میان ماهیت ناسیونالیستی-نژادی این دولت و رفتارها یا نهادگرایی لیبرالی آن در عرصههای خارجی و داخلی حاصل میآید.مقاله کمالیزم به تبیین این بحران نتایج آن میپردازد. سویمن مقاله پژوهش این شماره تحت عنوان چشماندازهای جغرافیایی در عصر جهانی شدن ارائه شده است.روند تحولات حکایت از آن دارد که مطالعات جغرافیایی در عصر جهانی شدن ترکیبی فرانو پیدا خواهد کرد.جغرافیدانان مفاهیم جدیدی از فضا، موقعیت،مکان،منطقه،کلانشهر،و حاکمیت مطرح خواهند نمود و نظریههای سیاسی،ژئوپولیتیک،ژئواستراتژی، ژئواکونومیک،و ژئوکالچز در قالبهای جدیدی ارائه خواهد شد و از ماهیت دو بعدی خارج و در قالبهای سه بعدی و به صورت شبکهای مطرح میشود که نویسنده مقاله آنها را به نظامهای فضا -منطقهای تعبیر نموده است.
خلاصه ماشینی:
"برای نمونه، چنانچه ما مبنا را بر پایان جنگ سرد بگذاریم و فروکش کردن منازعات شرق و غرب را نقطه عطفی در تاریخ روابط بینالملل در قرن 12 قرار دهیم،باید به این نکته توجه کرد که آیا رفتار سیاست خارجی کشور مورد نظر همچنان از تداوم و استمرار خود در قبال اهداف پیشین برخوردار است و با اینکه با توجه به شکلگیری هنجارهای جدید بینالمللی و یا داخلی،این رفتار گرایشی به سوی تغییر و تحول دارد؟نمونه آشکار آن هنجارهای غالب بینالمللی است که در پوشش حقوق بشر و در نهان لیبرالیسم غربی بر هنجارهای داخلی حاکم میشود و در واقع پروسهای را طی میکند،محاکمه میلوسوویچ در دیوان بینالملل کیفری( ICT )گواهی بر غلبه حاکمیت یک کشور بر زیر مجموعههای خود دارد.
از سوی دیگر،اگر بنا را بر این استدلال بگذاریم که بافروپاشی نظام دو قطبی،منازعات و خطر ریسک آنها کمتر خواهد شد و شاهد صلحی دموکراتیک در عرصه جهانی میباشیم؛ در آن صورت میباید به این نکته توجه کنیم که آیا رفتار سیاست خارجی کشوری همچون جمهوری اسلامی ایران،روند رو به سوی تنشزدایی داشته است و به تعبیری همگام با هنجارهای جدید بینالمللی پیش میرود و یا همچنان سیاست افزایش قدرت را که ویژگی دوران جنگ سرد است،مورد تأکید قرار میدهد.
از منظر سازندهگرایی فراملی،تأثیری که هنجارهای محاط شده در نهادهای ویژه بینالمللی بر سیاست خارجی دولتها دارند، نتیجه ساختار هنجاری عمیقتری از«جامعه سیاسی جهانی»( World Polity )یا نظامهای تابعه آن میباشند،چراکه سازندهگرایی فراملی فرض میکند که دولتها،همچون دیگر بازیگران جامعه بینالمللی از پیشبینیهای عموما مشترکی بهره میبرند که اقدامات و کنشهای هر یک از اعضای جامعه بینالملل میباید با پیشبینیهای مشترک رفتار مناسبی که خطاب به آنها است،همگون باشد."