خلاصه ماشینی:
"فرضیه اصلی مقاله چنین طرح میشود که رژیم شاه نیز به رغم تأکیدات صوری فراوان بر جنبههایی از ملیگرایی نتوانست چارچوبهای اساسی ملاحظات امنیت ملی کشور را در مسیر واقعی خود هدایت نماید و به این دلیل این رژیم نیز در بطن سیاستهای خویش کمترین توجه را به"امنیت ملی"ایران داشته است.
وی معتقد بود باوجود حاکمیت بلوکبندی در روابط بینالملل،سیاست خارجی کشورش توانسته است توازنی را میان دو بلوک قدرت شرق و غرب و نیز کشورهای عدمتعهد برقرار نماید،بهرغم تلاش شاه در وانمود کردن برخورداری از استقلال در سیاست خارجی،همگان متفق القولند که وی تنها توانست نقش کامل یک دولت دستنشانده را برای امریکا بازی نماید.
رقابت و بازیگری همزمان دو قدرت روسیه و انگلیس در زمان قاجار تا حدودی مانع فروپاشی استقلال نیم بند کشور شده بود،ولی محمد رضا شاه با برداشتن گامهایی بسیار بزرگ،راه را هرچه بیشتر برای ترک تازی سیاستهای انحصارطلبانه امریکا در ایران-که فقط در راستای منافع جهانی خود میاندیشید-هموار ساخت.
خلاصه و نتیجهگیری ارتشبد حسین فردوست که از دوران کودکی قرین محمد رضا شاه بود و قریب به 02 سال در متن مسائل امنیت ملی رژیم قرار داشت،در مورد وجود یا عدموجود استراتژی امنیت ملی در دوران پهلوی چنین میگوید:"رژیم پهلوی از یک دکترین امنیت ملی منطبق با عوامل واقعی مؤثر در جامعه ایران برخوردار نبود و به همین دلیل نیز سقوط کرد.
در واقع ایدهآلهایی که از سوی وی مطرح میشد یا دارای کوچکترین زمینههای داخلی نبود و یا فاصله میان آنها و واقعیات عینی جامعه بسیار زیاد بود از سوی دیگر باوجود زمینههای بسیار مساعد بحران در داخل که در پی آن ملتی خویشتن را جدای از حکومت تصور میکرد،پیگیری سیاستهای امنیتی"بسط محورانه"در سیاست خارجی نتیجهای جز افزایش بیاعتمادی مردم نسبت به رژیم نداشت."