چکیده:
داستان تولد و کودکی عیسی در دو انجیل متی و لوقا، در مجموعه عهد جدید رسمی، آمده است. اما برخی از اناجیل غیررسمی با تفصیل بیشتر به این ماجرا پرداخته اند. در برخی از این اناجیل مطالبی آمده که در اناجیل رسمی نیامده و گاهی مطالب در اناجیل غیررسمی متفاوت نقل شده است. از سوی دیگر ماجرای تولد حضرت عیسی در قرآن مجید آمده و گاهی به ظاهر بین دو متن اختلاف است. در برخی از موارد ماجرا آنگونه که در قرآن مجید نقل شده به نقل اناجیل غیررسمی نزدیک تر است. یکی از این اناجیل که به ماجرای تولد حضرت عیسی می پردازد، «انجیل یعقوب» نام دارد. این نوشته از تولد حضرت مریم ـ که در اناجیل رسمی نیامده اما در قرآن مجید آمده ـ تا تولد عیسی را در بردارد. انجیل دیگر «انجیل کودکی توماس» است که به شخصی به نام توماس، فیلسوف اسرائیلی منسوب است و به معجزاتی که حضرت عیسی از پنج سالگی تا دوازده سالگی انجام داده، می پردازد. عمده این معجزات در اناجیل رسمی نقل نشده است. برخی از این معجزات، مانند «خلق پرنده از گل» به گونه ای در قرآن مجید در میان معجزات حضرت عیسی نقل شده است. به هر حال مطالعه این دو انجیل، که ترجمه آنها در ادامه ارائه می گردد، می تواند برای قرآن پژوهی و مطالعه تطبیقی قرآن و عهد جدید سودمند باشد. پیشتر در شماره 34 در خصوص تاریخ نگارش، نویسنده، زبان اصلی و نسخه های موجود این دو انجیل مقاله ای (با عنوان «اناجیل رسمی») از همین نویسنده انتشار یافته است.
خلاصه ماشینی:
"مریم جلو محکمه ایستاد و کاهن به او گفت: «ای مریم، چرا چنین کردی؟ چرا روح خود را تحقیر کردی و خداوند، خدای خود را فراموش کردی؟ تو کسی بودی که در قدس الاقداس تربیت یافتی، و غذا از دست فرشتگان دریافت می کردی و سرودهای نیایش آنان را می شنیدی و پیش آنان می رقصیدی تو چرا چنین کردی؟» اما او به شدت گریه می کرد و می گفت: «به خداوند، خدای زنده قسم،[56] من در پیشگاه او بی گناه هستم و مردی را نمی شناسم».
[68] و او آنان را مرخص کرد و او از آن حکیمان پرسید:[69]«شما چه علامتی در ارتباط با پادشاه نوزاد دیدید؟» و حکیمان گفتند: «ما دیدیم چگونه ستاره ای بسیار بزرگ در میان این ستارگان می درخشد و نور آنها را ضعیف می کند، به گونه ای که آنها دیگر نور نمی دهند و بدین سان ما فهمیدیم که پادشاهی برای اسرائیل متولد شده است و ما آمده ایم تا او را بپرستیم»[70] و هیرودیس گفت: «بروید و جستوجو کنید و هنگامی که او را یافتید به من بگویید تا من نیز آمده، او را پرستش کنم».
اما یکی از آنان جرأت کرده، وارد محراب شد و او دید که در کنار مذبح خداوند[80] خون لخته شده است و صدایی می گوید: «زکریا کشته شده است و خون محو نمی شود تا انتقام او سر رسد» و هنگامی که او این سخنان را شنید، نگران شده، بیرون رفت و آنچه را دیده ]و شنیده[ بود به کاهنان گفت."