چکیده:
چاپ قسمت چهارم بحث کلی و عمومی مقالهء«آرزوها و باورهای سیاسی» که میبایست در ابتدای مقاله بیاید،با پوزش از خوانندگان،به دلیل حجم زیاد و پیوستگی موضوعی آن،مقدور نشد.انشاء الله در شمارهء آینده تمام مطلب یکجا چاپ خواهد شد.
خلاصه ماشینی:
"آنچه بر این امر باید افزود این است که اصولا هنگامی که بحث دربارهء شیوههای مناسب و مطلوب حکومت و مدیریت جامعه،و نیز منشاء قدرت،در یونان باستان درمیگرفت،زمان درازی از انتخاب و تثبیت شیوهء حکومت و مدیریت جامعه در ایران هخامنشی میگذشت و اصول آن از سوی مردم به مثابه امری طبیعی پذیرفته شده بود و شاید نیازی به بازبینی و تجدید نظر در آن اصول در بین مردم و سران حکومت و نخبگان احساس نمیشد؛حتی فراتر از این،باید گفت که هخامنشیان در آن دوران،از مرحلهء ایجاد مؤسسات و نهادهای مورد نیاز امپراتوری خود نیز گذشته بودند و مسئلهء آنها در آن برهه از زمان،تثبیت قدرت خود در کشورهای فتح شدهء جدید و ادارهء مناسب ملیتهای متنوع در تحت سیطرهء یک نظام متمرکز سیاسی،بدون رجحان دادن آیینی بر آیین دیگر بود.
اما این امر مسلما نمیتوانسته است مدت زمان درازی دوام داشته باشد،چه اختلاط و استمرار حکومت جانشینان اسکندر در ایران،به تدریج آنها را با فرهنگ ایران آشنا نمود و هر دو طرف،از بسیاری از آداب و رسوم یکدیگر تأثیر پذیرفتند.
»9 از یک دیدگاه،درست است که پارتیان به طور کلی و مشخص،نمایندهء فکر و فرهنگ و تمدن ایران هخامنشی یا به دیگر سخن،ایران غربی نبودند،اما از جهت دیگر باید به خاطر داشت که آنها از امتیاز عدم اعتیاد فکری به شیوههای مرسوم و سنتشدهء تمرکز و استبداد مطلق و متداول قدرتمندان در آن عصر برخوردار بودند و این چیز کمی نبود."