خلاصه ماشینی:
"زمانی که تماشاگران با تلاش فراوان کارگردان میپذیرند که نمایش را از زاویه دید امدادگران ببینند و به اصطلاح با نورافشانی این امدادگران است که زوایای پنهان حادثه روشن و برملا میشود،امدادگران فوق به راحتی و البته با همان حس،گریم و لباس از نقش خود جدا شده و به تعویض صحنه میپردازند،تعویض صحنهای که به هیچوجه ضروری نمینمایاند و تمام تلاشهای کارگردان را برای همگامی و همراهی مخاطبان با امدادگران را از بین برده و تمام یافتههای کارگردان را در این زمینه از هم میپاشد،از سوی دیگر مخاطبان در همان مراحل اولیه اجرا میفهمند که آسید مصطفی پس از کشف هر جسد در فضای صحنهای حضور پیدا خواهد کرد و با خواندن اشعاری در رابطه با اتفاق رخ داده بهعنوان یک رابط،زمینهء رستگار شدن فرد کشته شده را نوید میدهد،اما کارگردان هیچگاه برای فرار از تکرار شیوه حضور آقا مصطفی در قالبی یکنواخت،تلاش نمیکند و این حضور به سرعت در مراحل بعدی جذابیت صحنهای خود را از دست داده و هیچگونه بار نمایشی را برای مخاطب ایجاد نمیکند،شخصیت آسید مصطفی بدون هیچگونه منطق اجرایی نگاهی کاملا مستقیم را با تماشاگران برقرار میکند، مسألهای که در وهله اول بر فضای ساختهشده توسط کارگردان و جو خاص صحنه وی صدمه میزند و در وهله دوم بر وجهه روحانی بودن شخصیت فوق و ویژگیهای اعتقادی پیرامون وی آسیب فراوانی میزند."