خلاصه ماشینی:
"حجت از آن نسلی است که موجهای جنگ هشت ساله،دریای روان و زندگیاش را همچون سیلی بنیانکن به تاراج برد،اما فرزند او که میبایست بهره رنجش را ببرد و انسانی از کار در بیاید که پاداش پانزده سال دوری او از خانه باشد،پشت پا به همهء ارزشهای پدر میزند و آنچه حجت از آینده تصویر کرده بود،با آن دنیایی که اکنون پسرش در آن سیر میکند،کاملا تفاوت پیدا کرده است.
حجت برای حمید همدل و رفیق نیست،پس چه راهی میماند جز رفتن به سمت دوستانی که خود از او گمراهترند و در سطح غرق شده اند؟جوانان این زمانه،دیروز را فراموش کرده اند و فردا را به هیچ میگیرند و امروز را با مواد مخدر و خوشگذرانیهای فاسد طی میکنند.
آیا پاداش از خود گذشتگیهایش برای دنیایی بود که در آن فرزندان قدر و قیمت پدران را نمیدانند و برای دست یافتن به خواستههای بیبها،به همه کس و همهچیز پشت پا میزنند؟فاجعه آنجا است که حجت از گذشته،به عنوان تاریخی که خود خواستار تحویلش بوده اکنون به عنوان الگویی پسنیدیده یاد میکند."