خلاصه ماشینی:
بیشک بزرگترین کارکرد هنر در جامعه پالایشذوق،تهذیب و تلطیف عواطف و احساسات و پرورشروانها و جانهای والا و زیباست اگر بپذیریم،که مهارذوق عمومی جامعه مؤثر واقع نمیشود؟آیا منتقدان ومتولیان فرهنگ در برابر این نوع هنری مسئولیتیندارند؟آیا سخن سنجان فرهیخته و صاحبان ذوقهایپخته و آنها که عطش کمال و جمال خویش را با هنرناب و زلال فرومینشانند و زلال از کدر میشناسندنباید با مهمیز انتقاد،کمیت خفته ذوق هنرمند ومخاطب را زا جای درآروند؟ وضعیت«ذوق جمعی»فارسی زبانان در این سالهابرکسی پوشیده نیست.
اگر این جریانهای کم مایه و سطحی همین گونهتداوم یابد و منتقدان تنها به هنر خواص دلخوش کنند ومیان دوستان مطارحۀ نقد و نظر کنند جامعه ادبیبدانجا خواهد رفت که بار دیگر سخن غنی کشمیریشاعر عصر صفوی را ورد زبان خویش سازد که: {Sاز بس که شعر گفتن شد مبتذل درین عصر#مضمون تازه بستن لب بستن است اکنونS}جهتدهی به ذوق زیباییشناسی جامعه و تعالیبخشیدن به قوه دراکۀ جمال و کمال از وظایف عمدۀمنتقدان هنر است.