خلاصه ماشینی:
"سی هزار اسب از برای ابو مسلم حاضر کردند تا هرکه پیش او باشد و به هرکه خواهد بدهد،و دوازده هزار کمان چاچی و چندین هزار تیر و دوازده هزار سپر و خود وزره و خفتان ششتری از برای ابو مسلم،که در زرادخانه باشد،و پانصد استر همه را زربار کرده بود و سی خروار کوس و نقاره و کرنای و سرنا و طبل و علم و چهار قب،که از برای شاه خوارزم خاقان چین فرستاده بود که هیچ پادشاهی نداشت با صد غلام و کنیزک ماهروی،و غلام زنگی بهادر چهارصد نفر که شب و روز بر در بارگاه ایستاده باشند...
»18 اینگونه افراد یکی و دو تا نیستند،پیش از این عرض کردم که نخستین یاران ابو مسلم همه چنین بودند و اینک بعضی از آنان،کسانی که هم پهلوان و میداندار بودند و هم شبرو و عیار،نام میبرم:خردک آهنگر،ابو نصر شبرو،ابو سهل ماهروی و پهلوانان حید علیابادی که خود داعیهء خروج بر مروانیان داشته و دستگیر شده و به زندان افتاده و به دست ابو مسلم از زندان رهایی یافته است.
گفت:ای خارجی بچه!بالای پادشاه اسلام دست تعدی دراز میکنی؟سزا خواهی یافت!همه مسلمانان حیراناند که[این]حرامزاده[چگونه]برادر را پوست میکشد؟چهار میخ کرد و ذولابی(-عیار بزرگ سپاه ابو مسلم)رسن در گلویش انداخت که مبادا گریخته[او را]ببرد.
23» اما همین زرقی وقتی در ضمن جاسوسی به دست عیاران ابو مسلم میافتد،برای حفظ جان خویش و رهایی از تنگنا به مخدوم خود خیانت میکند و لشکر ابو مسلم را بر سر سپاهیانی میبرد که نصر سیار برای شبیخون زدن بدیشان فرستاده بود: «ابو مسلم نگاه کرد ابو نصر شبرو را ندید."