چکیده:
اخلاق ارسطو یکی از عناصر اصلی فلسفه او است که به سبب برخوردار بودن از عناصر مهم و غایت انگارانه و توجه به سعادت و فضایلی عقلانی چون حکمت، شجاعت، اعتدال و عدالت، دارای جایگاه مهمی در اندیشه فلسفی غرب است. این سنت اخلاقی در سایه همین خصوصیات، در قرون وسطی و در برخورد با ادیان ابراهیمی چون مسیحیت، یهودیت و اسلام، نه تنها انسجام خود را از دست نداد، بلکه ضمن تایید از سوی آنان، عناصری نیز بر آن افزوده گردید و به ویژه در مکتب توماسی، با خلاقیت اکویناس، عناصر اگوستینی و الهیات مسیحی نیز بر آن افزوده گردید و آن را تکمیل کرد.
اما در دوره جدید، در پی تغییر نسبت انسان با جهان و خدا، اخلاق معنای دیگری یافت و عواطف و امیال انسان محور اخلاق قرار گرفت. در واقع، عقل که محور اخلاق و فضایل آن بود، به کنار نهاده شد که این امر را می توان در دیدگاه های فیلسوفانی چون هیوم، رید، کانت، هاچسون، نیچه، بنتام و جان استوارت میل ملاحظه کرد. در نتیجه، اخلاق دوره مدرن را می توان به اخلاق عاطفه گرا تعبیر کرد که در آن، گزاره های اخلاقی، در واقع، انشای عواطف و احساسات است و صدق و کذب در آن راه ندارد.
مک اینتایر با بیان مطالب فوق، بر آن است که تنها راه نجات اخلاقی غرب، بازگشت به سنت اخلاقی ارسطو است؛ زیرا تنها این سنت است که به واسطه غایت انگاری و تکیه بر فضایل عقلانی، توانایی لازم را برای رسیدن به سعادت حقیقی دارد؛ البته می توان کاستی های سنت ارسطویی را با بازسازی آن برطرف کرد.
Aristotle’s ethics is one of the basic elements of his philosophy that by having an important and finality and paying attention to happiness and rational virtues such as wisdom، bravery، temperance and justice has an important place in the western philosophy. This ethical tradition by having very properties in the middle age and encountering divine religions like Christianity and Islam not only did lose its coherence، by acquiring some acceptances from them but it increased its elements and principles، especially in the school of Thomas which increased some Augustine and Christian theology elements by creativity of Thomasism.
But in the modern age by changing the man’s relationship with God and the world، ethics acquired another meaning in which man’s emotions and desires was considered as the axis of ethics. In fact reason، that was the axis of ethics and virtues previously، was omitted. We can consider this process in philosophers such as Hume، Reid، Hutchison، Nietzsche، Bentham، Stuart mill and Kant. Hence we can call the modern ethics as Emotional ethics in which ethical statements، are composed of emotions and impressions that we cannot call them true or false.
MacIntyre، maintains that the only way for the salvation of the ethics in the west is returning to the ethical tradition of Aristotle، because it is the only tradition which، by paying attention to the end and relying on the rational virtues for reaching real happiness، has this capability although we can find some defects in it.
خلاصه ماشینی:
"سنت ارسطویی در فلسفه اخلاق غرب:دیدگاههای مک اینتایر قدرت اله قربانی* کیده {IBاخلاق ارسطو یکی از عناصر اصلی فلسفهی او است که به سبب برخوردار بودناز عناصر مهم و غایتانگارانه و توجه به سعادت و فضایلی عقلانی چون حکمت،شجاعت،اعتدال و عدالت،دارای جایگاه مهمی در اندیشهی فلسفی غرب است.
مقدمه فلسفهی اخلاق ارسطو،همچون دیگر اجزای فلسفهی او دارای اهمیت خاصی است؛زیرا این فسلفه هم در ساختار منسجم نظام فلسفی ارسطویی جایگاه و نقشی اساسی دارد وهم به واسطهی دارا بودن عناصری باارزش،توانسته است در کلیت سنت ارسطویی ماندگاربوده،در دورههای پس از ارسطو،به ویژه در قرون وسطی،به واسطهی نزدیکی و تلفیق بااعالیم ادیانی الهی چون یهود،مسیحیت و اسلام،بسط و گسترش زیادی بیابد.
ملاک اصل توزیع در اینجاو در مدینهی فاضلهی ارسطویی،همان فضایلی هستند که از اینجا میتوان ارتباط بینعدالت و فضایل دیگر را فهمید؛به خصوص اینکه مک اینتایر معتقد است در نظام ارسطویی،عدالت نقش بسیار اساسی و مهمی برای دیگر فضایل ایفا میکند و حتی برخی مواقع،میتوان به عنوان معیار ارزیابی فضایل دیگر از رذایل مربوط به آنها باشد.
پس میتوان گفت تواناییهای گوناگون وبه تعبیر دیگر،قوا و فضایل عقل در ابعاد گوناگون آن،به انسان این توانایی را میدهد کهخیر و شر امور را مورد شناخت علمی و ارزیابی عقلانی قرار دهد و هرچه را در تحقق خیر وسعادت او دخیل است انتخاب میکند.
بنابراین میتوان گفت در دید مک اینتایر،این انسجام ساختاری،به ویژه،تأکید اساسیاخلاق ارسطویی بر غایت،فضیلت و سعادت و نقش عقل در فعل و نیت و حتی شناختاخلاق میتوانست بستری برای یک نظام اخلاقی مطلوب به منظور تعالی انسان محقق سازدکه این امر در دید مک اینتایر در مواجههی اخلاق ارسطویی با ادیان ابراهیمی،یعنی اسلام،یهودیت و مسیحیت مشاهده میشود."