خلاصه ماشینی:
"اما این کار را نکردم به دلیل اینکه هر موقع نیاز داشتم و قرآن را باز میکردم در مدت خیلی کم و به راحتی و گاهی اوقات به صورت معجزهآسایی وقتی باز میکردم همان موضوع موردنظر میآمد و من کاملا احساس میکردم که این لطف و این عنایت وجود دارد و خدا را شکر میکنم به من عنایت کرد تا بتوانم این رمان را به این صورت بنویسم و طبعا تا به امروز گشایشی،اگر در زندگی من وجود داشته،که قطعا داشته،تحت تأثیر این کاری است که صورت گرفته.
مسئله بعدی که درباره آن کمتر صحبت شد این بود که من چون میدانستم که این رمان را باید ترجمه کنیم و باید برای کشورهای خارجی و غیر مسلمانها نوشته شود،بهرغم شخصیت یهودی که انتخاب کرده بودم گفتم که کار را خیلی با احتیاط پیش ببرم که بحث یهودیت خیلی جدی نباشد و محور کار من قرار نگیرد؛بهطوریکه خود این یک عامل بسیار بازدارنده برای ترجمه نشدن این کتاب در خارج از کشور شود.
بعد از اینکه داستان نوشته شد خواستم دستی در کار ببرم دیدم که نمیتوانم و از همه مهمتر فکر کردم که کسی که تکلیف کرده که این را بنویسم،قطعا خودش هم کمک خواهد کرد که این اثر بهرغم وجهه پررنگ صهیونیستی که پیدا کرده باید چاپ شود.
بعد از اینکه چاپ شد،نمایشگاه فرانکفورت آلمان که خود من هم رفته بودم و به خاطر معرفی این کتاب هم رفته بودم، برخی از دوستان ایرانی ساکن آنجا که برای معرفی و شناساندن ناشران انگلیسی به من کمک میکردند، وقتی با خلاصه داستان مواجه میشدند،یک مقدار مکث میکردند و همین نکته را یادآوری میکردند که این قطعا کار شما را مشکل و پیچیده میکند برای چاپ در کشورهای خارجی."