خلاصه ماشینی:
تبر ابو مسلم در داستانی با استادکاران جوانمرد داستانهای پهلوانی و عیاری ادبیات فارسی اقبال یغمایی انتشاران هیرمند (به تصویر صفحه مراجعه شود) روز پس از کشتن خطیب،امیر(ابو مسلم خراسانی)به مرو آمد و در انجمنی که استاد خردک در منزل خود از محبّان تشکیل داده بود،شرکت کرد.
خردک گفت:غرض از تشکیل این مجلس این است که تبری را که من برای ابو مسلم ساختهام،ابو طاهر صیقلگر آن را صیقل داده،و ابو علی خراط دسته کرده،به شما نشان بدهم و به او تسلیم کنم.
پیش از این واقعه،و در این ابومسلمنامهی کوتاه شده،ببینیم عبد الرحمن که بوده و خردک که مجلس در خانهی او تشکیل شده،از چه راهی با امیر(ابومسلم)آشنا شده است.
روزی عبد الرحمن از مادرش پرسید:این ابوتراب کیست که مردم به او ناسزا میگویند؟ حلیمه گفت:پسرم،ابوتراب،همان شاه مردان است که این بدمردمان به دشمنی وی را چنین مینامند.
از سوی دیگر،خردک شب پدرش استاد خوبکار را به خواب دید (به تصویر صفحه مراجعه شود) که به او گفت:این جوان که تبر از تو خواسته است صاحب الدعوه خاندان است،و او با این تبر،روی زمین را از لوث مروانیان پاک میکند.
آنگاه خردک به عبد الرحمن گفت:در مرو ده هزار شیعه آل علی وجود دارد و مهتر آنان خواجه سلیمان است.
در ابومسلمنامه برای ابومسلم که ضدخارجی و ستم آنان بوده است، پژواکی رهاییدهنده و قوی دیده میشود،که نه تنها به موعودی تن میزند، بل که جنبهی میهنی و خاکی آن در باور عامه،و انگارههای سوشیانتطلب، بر رسانندهی آن نکتهای است که ویژگیهای قومی و کهن را نسبت به این مؤلفه،به دور از چشم جریانسازی نمیکند.