خلاصه ماشینی:
"اما چرا او نتیجه گرفت که باید در سخن گفتن معنیدار ما از جهان مانعی وجود داشته باشد زیرا هر گزارهای منطقا متشکل از بقیهی گزارهها است؟ ویتگنشتاین در آن زمان عقیده داشت که یک گزاره صادق است اگر و فقط اگر،«تصویرکننده»ی یکی از واقعیات محصل(یا نافی)باشد که جهان(واقعیت)شامل آن است و اینکه معنای یک گزاره شامل این مطلب میشود که چگونه میشود آن را تصدیق یا تحقیق کرد(63/0،4/2 و به علاوه جملت زیر): 21/2 یک تصویر واقعیت را با نمایش دادن امکان بود یا نبود وضعیت امور نقش میکند.
با این حال ویتگنشتاین در بحثی از رساله اشاره میکند که نیاز و ماهیت«گزارهی پایه»به بداهت نیاز و ماهیت«اشیایی»است که با آنها نام گرفتهاند و خوانندگان را برای بازسازی استدلال به خودشان وانهاده است: 02/2 اشیاء بسیطاند؛ 021/2 اگر جهان هیچ جوهری نداشت معناداری یک گزاره وابسته به این بود که آیا گزارهی دیگری معنا دارد؛ 0212/2 در این صورت ما نمیتوانستیم هیچ طرحی(درست یا غلط)از عالم ترسیم کنیم؛ 202/3 علائم بسیط به کار رفته در گزارهها«اسم»نامیده میشوند؛ 203/3 یک است یعنی یک شیء؛شیء معنای خودش است.
اگر کسی به نام ریاضیدان نوشته 4-2*2،و کسی به نام مورخ خواست بداند نویسنده موقع نوشتن این جمله چه فکری میکرد،هرگز موفق نخواهد شد مگر اینکه به قدر کافی ریاضیدان باشد تا به آنچه ریاضی دان به صورت 4-2*2 نوشته دقیقا بیندیشد»(83:111 c ) از نظر کالینگوود دنیا نه تنها شامل اندیشمندان و متون نویسندگان است بلکه شامل «اندیشههایی»است که هنگام نوشتن به آن فکر میکردند و فقط با اندیشیدن به«عین همان افکار» میتوانیم مسائل رودرروی آنها را ببینیم و بدین ترتیب متنی را که برای حل مسئله خلق کردهاند بفهمیم."