چکیده:
مقالهء حاضر بیانگر دلیل توجه ویکتور هوگو به عرصهء ادبی ایران است.در این مقاله سعی شده است با تکیه بر مضمون عرفان،تشابهات و مشترکات فکری و اعتقادی موجود میان او و شیخ عطار روشن شود.پیام اصلی در این گفتار،توبه است که به رهبری آن،ارتقای معنوی برای قهرمانان شیخ عطار و ویکتور هوگو میسر میشود.کمال و بلوغ شخصیت انسان که با فروغ خدایی و بینایی و آگاهی و صفای باطنی او همراه است،اساس کار تلقی میشود.با اتکا بر این نکات،جایگاه ادبیات عرفانی ایران بررسی میشود؛تا با قیاسی میان خصلتهای انسانی نزد شیخ عطار و ویکتور هوگو،اهمیت ادبیات تطبیقی در حوزهء اندیشه به اثبات برسد.
خلاصه ماشینی:
"برای تأکید بیشتر بر اهمیت این موضوع،به گفتوگوی آقای دکتر احمد تمیمداری با روزنامهء کتاب هفته(ش 681،3831)اشاره میکنیم؛زیرا ایشان معتقد است ویکتور هوگو از ادبیات عرفانی ایران،بهویژه شیخ عطار،الهام گرفته و خلق شخصیتی مانند ژان والژان در رمان بینوایان برگرفته از این نوع تفکر عمیق است که به خوبی آن را در شاهکار ادبی خود نشان داده است.
فارغ از این نکتهها،تأثیری که توبه در زندگی دارد،خصیصهای دینی است و در تمامی ادیان به وفور وجود دارد و در ادبیات غربی نیز چیز ناشناختهای نیست و به همین دلیل ویکتور هوگو به این مضمون نیز توجهای خاص داشته و در آثار خود به آن پرداخته است.
رنگ و بوی این نوع نگرش را در بینوایان1و نیز در تذکرة الاولیاء2میتوان مشاهده و احساس کرد:فضیل عیاض از طریق آیات قرآنی،بر اثر جذبه و توفیق الهی دگرگون میشود اما ژان والژان میکوشد سیمای مهرجویی خود را در حرکت به سوی صدق و درستی به دست آورد.
اما در پایان داستان بهنظر میرسد هوگو آخرین آرزوی خود را برای ژان والژان بیان میکند:او از طبیعت میخواهد که این چهار مصرع را که رفته رفته زیر باران و غبار ناخوانا شده است،حفظ کند: «خفته است-هرچند که سرنوشتی بس غریب بود، میزیست-مرد،هنگامی که فرشتهاش را نداشت، حادثه،به سادگی و به خودی خود دررسید: همچو شب که چون روز برود،درمیرسد».
اما در این باب،همان مطلبی که جانمایهء اصلی این جذبهء درونی است،در پند اخلاقی ویکتور هوگو به چشم میخورد،بهطوریکه برای ژان والژان شنیدن کلمان قصار عالیجناب«بین ونو»، رکن اصلی باوری است که با آن مجاب میشود."