چکیده:
در این مقاله درباره نسبت میان مدارا، گفتوگو و دین مطالبی طرح شده است.
خلاصه ماشینی:
"چنان که گفتم، ادیان یک مقداری (البته نه خیلی زیاد) در کتب مقدس، به استدلالگرایی و گفتوگو دعوت میکنند، ولی اولا آن گفتوگو با پذیرش یک سلسله اصول و مبانی مابعدالطبیعی ـ برای مثال، اعتقاد به وجود خدا یا ایمان به روز رستاخیز ـ همراه است؛ ثانیا غرض و هدف گفتوگوی مورد نظر ادیان (باز در همان چارچوب خاص)، این است که ببینید حق با کیست و چه کسی بر باطل است؛ در صورتی که من بارها گفتهام که این، آن چیزی نیست که ما از گفتوگو مستفاد میکنیم.
نویسنده محترم آوردهاند «در این نکته شکی نیست که اگر من معتقد باشم که دین من تجسم حق است و سایر ادیان تجسم باطلاند، دیگر امکان گفتوگویی وجود نخواهد داشت.
افزون بر این، با نگاه دقیق میتوان دریافت که اگر آنچنانکه نویسنده محترم و برخی نویسندگان دیگر معتقدند مطلقگرایی راه گفتوگو را مسدود کند، نسبیگرایی نیز این راه را باز نخواهد نمود؛ زیرا «وقتی من خود و طرف مقابل گفتوگو را آمیزهای از حق و باطل بدانم، یعنی معتقد باشم که من و طرف مقابل هیچ کدام نه حق مطلقیم و نه باطل مطلق»، گفتوگوی ما یا درباره مشترکاتمان خواهد بود یا در رابطه با موارد اختلافمان.
3. نویسنده محترم به تأکید بیان میکند که اولا، دعوت به استدلال، که لازمهاش گفتوگوست، در متون مقدس بسیار اندک است؛ ثانیا، در همین موارد اندک نیز گفتوگو بر اساس پذیرش «خدا و قیامت» و مابعدالطبیعه صورت گرفته است و مقصود در این موارد، روشن شدن حق وباطل است؛ درحالیکه چنین چیزی اصلا گفتوگو نیست، بلکه جر و بحث است."