خلاصه ماشینی:
"راسکولنیکوف از جنایتی که کرده نادم نیست،بلکه از این پشیمان است که چرا نتوانسته رازش را در پیش خود نگه دارد؛اما پس از آنکه در زندان بیمار میشود، تحت تأثیر سونیا دگرگون میشود.
در نتیجهی این برخورد مستقیم،اخلاق خاص خود را میآفریند (به تصویر صفحه مراجعه شود) و آنچنانکه نیچه میگوید:«ابر مرد به اخلاق موعظه نمیکند،فعل و عمل او خود معیار اخلاقی بودن است.
راسکولنیکوف در جایی میگوید که کسی در حد نیوتن یا کپلر حق دارد که یک نفر،صد نفر،یا هزار نفر قربانی کند تا کشفیاتاش را به جهانیان بنماید،چرا که در تاریخ این خیرخواهان و معلمان بشر بودهاند که حق خونریزی را عنوان کرده و مورد استفاده قرار دادهاند.
عین این عبارت را میتوان در مورد پرنس میشکین، قهرمان رمان ابله داستایوفسکی،نیز به کار برد،چرا که داوری و ادراکی که میشکین از ان برخوردار است،متعلق به جهانی غیر از آن جهانی است که در آن زندگی میکند.
اگر پرسیده شود داستایوفسکی چگونه از میان این همه عذاب،ایمان به آرمان اخلاقی مسیحیت را بیرون میکشد؟پاسخ، در ذات تراژدی نهفته است.
زیرا خاصیت هنر تراژیک این است که دگرگون و دگرسان میکند و ما را از سطح ترحم انسانی،به سطح تازهای از آگاهی بر میکشد،جایی که دیگر مرگ کوردلیا،رنج شاه لیر، تحقیر و آزردگی آگلایا،و عقل باختنهای مکرر میشکین،معنا و اهمیت انسانیشان را در جهان ارزشهای والاتر روحانی از دست میدهند.
(به تصویر صفحه مراجعه شود)بابک نیکطلب در مقدمهی این کتابها بر روانی،سادگی،پیوستگی مضامین و ابیات و ارتباط منطقی داستان به عنوان گزینههای خود برای انتخاب بخشهایی از آثار شاعران نامی تأکید کرده است."