چکیده:
مطالعه حاضر بر آنست تا آراء شاعر و عارف ایرانی یعنی مولوی در باب تفکر فلسفی را در چارچوبی نوین و در کنار یکی از فلاسفه بنام فرانسوی یعنی ژاک دریدا مورد مداقه قرار دهد.آنچه این دو را میتواند بگونهای به یکدیگر پیوند دهد برخورد نقادانه با ادعاهای بنیادین فلاسفه در دسترسی به حقیقت است.نزد هردو عقل محصور در جهان مادی،یا گرفتار در دلالتهای لایتناهی متن دریدایی،باید به محدودیتهای خود اعتراف نماید،با این تفاوت که مولوی با انتقاد از عقل محاسبهگر راه را بر گونهای دیگر از معرفت،یعنی عشق،دل،و وحی میگشاید،حال آنکه برای دریدا بیرون از چارچوب عقلی،هیچ چارچوب یا ابزار دیگری متصور نیست.به همین دلیل،روش او در نقد آثار فلسفی تا آخر یک روش عقلی-فلسفی باقی میماند.بهرغم این مدعا،در همین اقرار به محدودیتهای روش فلسفی است که دریدا در برابر حقیقت ایمان سر تعظیم فرو میآورد و با چشمان سرشار از اشک خدا را میخواند.
خلاصه ماشینی:
"نزد هردو عقل محصور در جهان مادی،یا گرفتار در دلالتهای لایتناهی متن دریدایی،باید به محدودیتهای خود اعتراف نماید،با این تفاوت که مولوی با انتقاد از عقل محاسبهگر راه را بر گونهای دیگر از معرفت،یعنی عشق،دل،و وحی میگشاید،حال آنکه برای دریدا بیرون از چارچوب عقلی،هیچ چارچوب یا ابزار دیگری متصور نیست.
اهداف چنین مطالعهای نزد خواننده میتواند بسیار غریب به نظر آید،چرا که موضوع، مطالعه دو متفکری است که به دو سنت بسیار متفاوت تعلق دارند:یکی فیلسوفی که با تاکید بر نیروی ساختشکنی فلسفه غرب را با نقدی دروننگر (immanent) مواجه میسازد و دیگری عارفی که شعر را به عنوان ابزاری برای بیان مفاهیم دینی و توحیدی بکار میگیرد.
(311) مولانا تأویلات فلسفی و عقلانی را تحدیدی برای دین میداند و خداوند را نگاهدار دین و کتاب الهی از این تحدیدات میخواند و قرآن را به عصای موسی(ع)تشبیه میکند که چون اژدها،ماران تعقلات و تفسیرات فلسفی را میبلعد: قاصدان را بر عصایت دست نی تو حیب ای شد مبارک خفتنی تن بخفته نور تو در آسمان بهر پیکار تو زه کرده کمان فلسفی و آنچه پوزش میکند قوس نورت تیر دوزش میکند (دفتر سوم،593) تواضع عقل و تولد ایمان با توجه به آنچه درباره برخورد مولوی با خرد فلسفی کنیم،عقل و مفاهیم همراه با آن نظیر برهان منطقی به مفهونم کلی آن،مورد نکوهش نیست."