چکیده:
ادبیات هر عصر متاثر از اوضاع و شرایط سیاسی،اجتماعی و اقتصادی آندوره است و زبان حال هر ملتی است.با وقوع انقلاب مشروطه،ادبیات جدیدی در ایران شکل گرفت که مستقیما با تحولات سیاسی و اجتماعی سروکار داشت و مفاهیم جدیدی با خود به همراه آورد که تا قبل از آن سابقه نداشت یا بسیار کمرنگ بود.این ادبیات بیش از هرچیز رنگ و بوی سیاسی داشت.در آثار نویسنگان و شعرا،مفاهیمی چون آزادی،وطنپرستی،مبارزه با استبداد و نفی استعمار و نیز حکومت مبتنی بر قانون براساس اصل عدالت و برابر بیش از هرچیز نمودار گشت.این مقاله بر آن است تا به جایگاه مفاهیمی چون آزادی،وطن،استبداد و استعمار در این ادبیات تازه جان گرفته بپردازد و به دنبال آن نحوه طرح این مفاهیم را در ادوار مختلف تاریخی از آغاز مشروطه تا قدرتیابی رضاخان و پادشاهی او مورد بررسی و تحقیق قرار دهد و به رابطهء فضای سیاسی موجود در ایران با نحوه کاربرد این مفاهیم بپردازد.
خلاصه ماشینی:
"(گیلانی،1363:177) زمانی که قرارداد 1919 به امضا میرسد عارف در مخالفت با قرارداد و در مورد آزادی چنین میگوید:فکری ای هموطنان در ره آزادی خویش بنمائید که هرکس نکند مثل من است (سپانلو،1375:128) به تدریج با ظهور رضا خان که آزادی رنگ میباخت،بهار در انتقاد از این شیوه رضا خان و رواج بیقانونی و نبود آزادی میگوید:عمری به هوای وصلت قانون از چرخ برین گذشت افغانم در عرصه گیر و دار آزادی فرصت به تن درشت خفتانم گفتم که مگر به نیروی قانون آزادی را به تخت بنشانم و امروز چنان شدم که بر کاغذ آزاد نهاد خامه نتوانم (بهار،1354:12/1) برخی دیگر از شعرای عهد مشروطه چون فرخی،لاهوتی و عشقی که انقلاب اکتبر روسیه در چشمشان خوش نشسته بود و از استبداد کمونیزم بیخبر بودند و با سقوط تزار روسیه به عنوان سقوط یکی از دشمنان ایران آنان را خوشحال کرده بود، مردم کوچه و بازار و اقشار فرودست جامعه را برمیانگیزند تا برای کسب آزادی علیه طبقه ثروتمند و مالکان قیام کنند و با استبداد به مبارزه برخیزند."