خلاصه ماشینی:
"از این چشمانداز گنجاندن اسم شهید رستمی در اسطوره عطش بیشتر با تن دادن شاعر به پسند منتقدانی که پیدا و پنهان در جستوجوی تکثرند،توجیه میشود وگرنه صراحت به نام شهید والا مقام،ولو به صورت شاعرانه و استاده از ظرفیت ایهامی زبان،ضرورتی نداشت و ندارد.
زخمی بریز در شب عریانی غزل آتش بگیر،ای تب توفانی غزل امشب هزار کوفه با پابوست آمدهست ای سجدهگاه واژه به پیشانی غزل در انزوای مریم این شعرهای پاک حرفی بزن،مسیح پریشانی غزل با تو لبان معجزهام باز میشود در این سکوت سرد زمستانی غزل بنشین،به سرزمین نگاهم خوش آمدی در این شب ضیافت بارانی غزل سردار واژههای شب و سنگر و سجود فرمانده سپاه خراسانی غزل میبینم شاعر سرمستی و بیخودی خویش را چگونه به چشم غزل میکشد.
تنها با سخن گفتن غزل که در نگاه شاعر پریشان است و هیجان خورده، پالودگی و پاکیزگی شعر اثبات میشود و شاعر در جستوجوی تبرای مریم منزوی طبع خویش چارهای جز سرودن ندارد و البته انتظار دارد که شعرش مسیحوار به دفاع از قلمرو عصمت حس و بیانش بپردازد.
چه سعادتی بالاتر از اینکه جانانهای را که بیش از همه دوست داری،به کلامت بیاید و اجازه دهد در آینهی شعرش بنمایی؟شب،سنگر و سجود مثلث متبرکیست که ابعاد شخصیتی سردار موردنظر شاعر را با ایجازی زیبا ترسیم میکند و فرمانده سپاه خراسانی غزل کوششی است موفق در جهت تشخص بخشیدن به سردار رشید اسلام-محمد بابا رستمی -که از قضا در این بیت به طرز زیبایی بیان شده است."