خلاصه ماشینی:
"استفادههای فراوان امیل دورکیم از نتایج به دستآمده از مطالعات مردمشناسی در میان قبایل ابتدایی و اتکای وبر برمطالعات تاریخی و تطبیقی دینپژوهان پیش از خود درباره ادیان شرقی و ابتنای نظریات و آزمایش فرضیات جامعهشناسانه خویش با استمداد از این تحلیلهای تاریخی وهمچنین کار کسانی چون مارکس و اسپنسر که با اشراف و تسلط نسبی بر بعضی از رشتههای دینپژوهی متقدم، گامهایی نیز-هرچند ابتدایی و لرزان-در درون مرزهای جامعهشناسی دین زدهاند، همگی از مصادیق همین صله و پیوند است.
همانطور که نشان دادیم، مضمونی از نظریه عرفی شدن و تبیینهایی در راستای اجتنابناپذیری آن از متون جامعهشناختی بازمانده از دورکیم قابل شناسایی است و حتی در مواردی میتوان ردی از تمایلات ایدئولوژیک یا غلبه انگارهای به نفع آن را بازیابی کرد؛در عین حال باید توجه داشت که این نظریه و گرایش در او، ؟؟؟ جامعهشناسان کارکردگرا به دلیل کارکردهای همچنان مهمی که برای دین در حیات اجتماعی قایلاند، به میزان زیادی تعدیل شده و مفاهمهآمیز است و در بعضی نقاط در موضع تعریض و تقابل با رهیافتهای متطرف عرفیشدن قرار میگیرد.
وبر آنگاه که در ذیل بحث عقلانیت به افسونزدایی (tnemtnahcnesiD) دین اشاره میکند و ادیان عقلانی را در مقابل ادیان جادویی و غیر عقلانی قرار میدهد و یکتاپرستی را صورت کمالیافته و عقلانیشده پرستش خدایان متعدد در ادیان ابتدایی معرفی میکند، در واقع به فرایندی در درون خود دین نظر دارد که بعد از او با نام عرفی شدن شناخته و معرفی شده است و وقتی که از عقلانیت، عمومیت یافتن ملاحظات«هدف-وسیله»و افزایش سهم کنشهای عقلانی معطوف به هدف را نسبت به دیگر انواع کنش مطمح نظر دارد، به چیزی نظیر فرایند عرفی شدن فرد توجه دارد و بالاخره هنگامی که پای عقلانیت را به دیوانسالاری و اقتصاد و مناسبات اجتماعی میکشاند، از عرفی شدن جامعه سخن میراند."