چکیده:
یکی از مباحثی که مولانا جلال الدین محمد بلخی، عارف و شاعر قرن هفتم، در اثر
ارزنده خویش، مثنوی معنوی، بدان عنایت داشته و از منظرهای گوناگون آنرا مورد توجه
قرار داده قرآن مجید و تعلیمات اخلاقی، عرفانی و اجتماعی آن است.نگارنده در این نوشتار به واکاوی و بررسی بخشهایی از مثنوی که به معرفی این کتاب
آسمانی اختصاص دارد و عارف دلسوخته بلخ در خلال آن به فرازهایی همچون:وصف قرآن،
تمسک به قرآن، تدبر در قرآن، طاعنان قرآن، قرآن و منافقان، قرآن و کوردلان، تصویر
شیطان در قرآن، مفسران قرآن و پیامهای قرآن شامل:امتحان، بشارت، انذار، امر، نهی،
تجلیل، تحریض، تحقیر اشاره کرد و با استناد به آن، اندیشههای بلند و خویش را در
موضوعات مختلف بیان داشته، پرداخته است.
خلاصه ماشینی:
"خلاف آنها دلبستگان تنعمات مادی که در شمار بهایم و چهارپایاناند:هرکه کاه و جو خورد قربان شودهرکه نور حق خورد قرآن شود(دفتر 5/2478)براساس حدیث شریف«ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا الی سبعة ابطن»(11/ ص 83)قرآن را، ناطق کاملی میشمارد که همچون انسان بخشندهای سفره او پر از غذاهای الوان است و هر مهمانی با هر نوع سلیقه و به قدر شایستگی و آگاهی خود میتواند از آن بهره بگیرد:همچو قرآن کو به معنی هفت توستخاص را و عام را مطعم دروست(دفتر سوم/1896)و در جای دیگر میگوید اگر فقط به ظاهر الفاظ قرآن بنگری و به باطن آن توجه نکنی همچون شیطان خواهی بود که از وجود آدم فقط تن خاکی او را میدید و روح الهی او را نمیشناخت، هرچند که این شناخت کار چندان آسانی هم نیست، زیرا ظاهر قرآن در مثل همچون ظاهر انسانهاست، سالها با نزدیکان خود زندگی میکنیم، اما پی به باطن آنها نمیبریم:حرف قرآن را بدان که ظاهریستزیر ظار باطن بس قاهریستزیر آن باطن یکی بطن سومکه درو گردد خردها جمله گمبطن چارم از نبی خود کس ندیدجز خدای بی نظیر بی ندیدتو ز قرآن ای پسر ظاهر مبیندیو آدم را نبیند جز که طینظاهر قرآن چو شخص آدمیستکه نقوشش ظاهر و جانش خفیستمرد را صد سال عم و خال اویک سر مویی نبیند حال او(دفتر سوم/4244 به بعد)مولانا قرآن و موازین الهی را«محکمی»میداند که میتواند عقل کمال طلب را از وهم خذلانگر-خواستها و آرزوهای دنیایی-بازشناسند:بی محک پیدا نگردد و هم عقلهر دو را سوی محک کن زود نقلاین محک قرآن و حال انبیاچون محک مر قلب را گوید بیا(دفتر چهارم/2303 به بعد)و به استناد کریمه«یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا و ما یضل به الا الفاسقین»(بقره/26) معتقد است که اگر قرآن با اعتقاد و درک کامل تلاوت نشود باعث گمراهی صاحبان اندیشههای بیمارگونه و عاصیان منکر خواهد شد:زانک از قرآن بسی گمره شدندزان رسن قومی درون چه شدند(دفتر سوم/4210)و در جای دیگر به این موضوع اشاره دارد:در نبی فرمود کین قرآن ز دلهادی بعضی و بعضی را مضل(دفتر ششم/656)مولانا شباهت ظاهری و اصلان و مردان حق را با عوام به یکسانی ظاهری حروف مقطعه قرآن مجید و حروف الفبا تشبیه میکند و معتقد است که تفاوت این دو گروه را باید به چشم عقل مشاهده کرد، آنگاه متوجه آثار معجزهآسای باطن مردان حق و حروف مقطعه قرآن مجید شد:این الم و حم وین حرفچون عصای موسی آمد در وقوفحرفها ماند بدین حرف از برونلیک باشد در صفات این زبوناین الم و حم ای پدرآمدهست از حضرت مولی البشرهر الف لامی چه میماند بدینگر تو جان داری بدین چشمش مبینگرچه ترکیبش حروفست ای هماممی بماند هم به ترکیب عواماژدها گردد شکافد بحر راچون عصا حم از داد خداظاهرش ماند به ظاهرها ولیکقرص نان از قرص مه دورست نیک(دفتر پنجم/1316 به بعد)صاحب مثنوی سخنان ارزشمند گذشتگان را وسیله ادراک حقایق آیندگان میشمارد، همچنانکه تورات و انجیل و زبور مؤید تعلیمات انسانساز قرآن مجیدند."