چکیده:
اسطورههای سیاسی گروهی از اسطورهها هستند که در قالب و محتوای خود گویای
رابطهای مشخص با مفهوم قدرت میباشند.نمادها و نشانههای قدرت پیش از هر چیز در پی
ایجاد مشروعیت بودهاند یعنی در پی آنکه فرمانروایی و فرمانبرداری را در میان
انسانها ممکن سازند.این نشانهها ممکن است در فرهنگهای گوناگون به اشکال مختلفی
درآیند اما اغلب معانی مشخصی را حمل و پیآمدهای مشابهی را ایجاد میکنند.اسطوره
«وای»(باد)در ایران باستان و همتایان غیرایرانی آن، چه در فرهنگهای نزدیک هند و
اروپایی و چه در فرهنگهای دور نظیر تمدنهای چین و آمریکای پیش از کلمب، گویای
شباهتهای معنایی گستردهای هستند که آن را در حوزه باورهای سیاسی تأملانگیز
میکنند.در این مقاله ابتدا مفهوم تحلیل ساختی با تکیه بر اندیشه کلود،
لوی-اشتراوس، تشریح شده است.سپس با نگاهی به اسطوره وای و فرهنگهای دیگر تلاش شده
است مجموعهای از معانی همراهی کننده با این اسطوره ارائه شود.سرانجام در تحلیل
ساختی، ساز و کار نهفته در این اسطوره را به مثابه یک اسطوره سیاسی نشان داده و به
ویژه بر خاصیت«رسانهای»آن تأکید شده است.
خلاصه ماشینی:
"در آن حال الگوی کلی آنچه(ب)دریافت میکند از یک رشته آکوردهایی مانند آنچه در«پارتیسیون» ارکستری میآید به شرح زیر تشکیل خواهد شد: 8 7 4 2 1 8 6 4 3 2 8 7 5 4 1 7 5 4 1 8 6 5 4 3»(صص 94-93) نقل قولها را با بخش کوچکی از کتاب خود لوی-اشتراوس یعنی«انسانشناسی ساختی»(1974)به پایان ببریم که در آنجا وی نتیجهگیری خود را از ضرورت ترکیب عناصر اسطورهای برای ایجاد معنی به صورت زیر بیان میکند: «سه نتیجه در اینجا قابل ارائه هستند:1)اگر اسطورهها معنایی در بر داشته باشند این معنی را نمیتوان در عناصر مجزایی که در ترکیب آنها وارد میشوند جست بلکه باید آن را در شیوهای یافت که این عناصر با یکدیگر ترکیب شدهاند؛2)اسطوره در رده زبان قرار میگیرد و بخشی تفکیکناپذیر از آن است، با این همه زبان به گونهای که در اسطوره به کار گرفته میشود دارای ویژگیهایی است؛3)این ویژگیها را نمیتوان زبانشناختی دانست، به عبارت دیگر این خصوصیات ماهیتی پیچیدهتر از انواع متعارف بیان در زبان دارند.
اما حتی پیش از آنکه چنین تحولی صورت بگیرد، میتوان انتقاد وارد شده به روش ساختی را بیشتر انتقادی به کل نظریه دانست که از خلال حمله به روش انجام میگیرد و این استدلال را مطرح میکند که به کارگیری یک روش انتزاعی و ذهنی برای راهیابی به آنچه لوی-اشتراوس ژرفترین لایههای اندیشه انسانی و مخرج مشترک و منشاء واحد تفکر انسانی میداند، یعنی نوعی «باستانشناسی ذهنی»، عملا تنها روش ممکن است و طبعا نمیتوان تبیین ساخت پدیده هایی سست عنصر، فرار و چندبعدی و بسیار متغیر همچون اسطورهها را همچون تبیین ساختهای آشکار نهادینه شده، برای مثال آنچه در ساختگرایی کارکردی رادکلیف براون و به طور کلی انسانشناسی اجتماعی بریتانیا، ساختهای واقعی 3 نامیده میشدند، انجام داد."