چکیده:
در این نوشته پس از بررسی مختصری در باب وجوه مختلف پدیدهی استعاره و مروری کوتاه بر سیر تحول این مفهوم،به رویکرد قرن بیستمی به استعاره (متعلق به بلک و دیویدسن)اشاره خواهد شد.آنگاه به بررسی نقش استعاره در فلسفهی علم میپردازیم.ابتدا نسان خواهیم داد که استعاره چگونه نقش پر کردن خلأهای زبانی علم را بر عهده دارد؛زبان علم بدون استعاره نمیتواند همپای محتوای رو به توسعهی آن پیش رود.آنگاه به مقولهی مهمتر جایگاه استعاره در توسعهی نظریههای علمی و نقش استعاره در پیشرفت علم خواهیم پرداخت.استدلال اصلی این نوشته آن است که نه الگوی بلک و نه الگوی دیویدسن نمیتوانند به تنهایی از عهدهی نشان دادن نقش استعاره در علم برآیند.پیشنهاد نگارنده آن است که تلفیقی از این دو دیدگاه لازم است تا بتوان دو مرحلهی مهم پیشرفت علم را توضیح داد.الگوی دیویدسن برای توضیح نقش راهنما و سرنخ بودن استعاره مناسب است و الگوی بلک برای توضیح نقش شناختی استعاره در علم کارآمد خواهد بود.
In this paper، after some preliminary and historical remarks on the concept of metaphor، two recent philosophical analyses of metaphor (the interactive view and the causal view) will be introduced and critically analyzed. Then different functions of metaphor in relation to science will be discussed. The first function is to describe different aspects of scientific inquiry. The second function is to facilitate science education. The third function is to provide clues for scientific discoveries or to suggest ways of developing current theories. It will be argued that neither the interactive nor the causal view can explain this function of metaphor alone. A hybrid view is required to do this job. Finally، we will consider the suggestion that any model in science is a metaphor، and therefore doing science is a metaphorical activity in principle. It will be pointed out that this radical view does not hold for (at least) some scientific models.
خلاصه ماشینی:
"به عنوان مثال،در عبارت«او گرگ باد و باران خوردهای است»،فردی را در حکم گرگ باد و باران خورده میبینیم،اما به وجه شباهت او با گرگ یا اصولا به وجود تشابه میان آنها اشارهای نمیکنیم(البته ممکن است یکی از طرفین استعاره،که معمولا طرفی است که در معنای تحت اللفظی به کار میرود،حذف شده باشد: «گرگ باد و باران خورده عجب کلکی سوار کرد!»در اینجا از قرینهی متن آشکار است که با جملهای استعاری روبهروییم:«او(آن انسان)که گرگ باد و باران خوردهای است،عجب کلکی سوار کرد!»).
نقدی بر دیدگاه تعاملی در ارزیابی انتقادی رویکرد بلک،میتوان به این نکته اشاره کرد که گرچه او در پارهای موارد استعاره را به دیدن چیزی به مثابهی چیزی دیگر تعریف میکند(مواردی که ما خود خالق مشابهت هستیم)،اما رویکرد تحلیلی او در معرفی قیاس(آنالوژی)به عنوان یکی از مقومات فهم و تحلیل استعاره چندان نمیتواند در اینگونه موارد کارآمد باشد.
از نظر اینان،خط فاصل دقیقی میان زبان استعاری و زبان تحت اللفظی وجود دارد و استفاده از استعاره صرفا راهی دشوار برای بیان چیزی است که میتوان به شکلی سادهتر در قالب جملات تحت اللفظی بیان کرد.
کوهن نیز بر آن است که«استعاره نقشی حیاتی در پیوند زدن میان زبان علمی و جهان دارد؛البته با تغییر نظریهها این استعارهها هم عوض میشوند،چرا که اکنون مجموعهی جدیدی از مشابهتها در طبیعت مشاهده میشود»(41،ص:7-614)و سرانجام هسه در این باب میگوید: «عقلانیت مستلزم آن است که پیوسته زبانمان را با جهان در حال گسترش تطبیق دهیم و استعاره یکی از مهمترین وسایل انجام این کار است»(31،ص:771)."