خلاصه ماشینی:
""یه ورقه از اون روزنامه بده"مرد این پا و آن پا کرد نایلون گوشتها را روی پیشخوان گذاشت.
"عزیزم مگه نشنیدی یه ورقه از اون روزنامه رو بیار" مرد سرش را تکان داد و آمد بالای سر زن.
"زنان در صفحات حوادث سال" سرش را چرخاند و مرد را برانداز کرد که تکهای گوشت را از نایلون بیرون میآورد.
ورقهای دیگر آورد و صفحهی خیس روزنامه را از زیر دست مرد جمع کرد.
"لا اقل بلند بخوان که اینقدر برات جالبه" زن سرش را بالا گرفت و به صورت مرد نگاه کرد.
"به نظرت آدم کشتن کار سختیه؟" مرد چاقو را روی تخته کشید و به تیغه آن نگاه کرد.
اصلا خیانت یا چیزایی شبیه این" مرد چاقو را روی گوشت چرخاند و استخوانی را از لای آن بیرون کشید.
مرد با پشت چاقو روی گوشتهای به سیخ کشیده ضربه زد و آنها را روی آتش گذاشت و با دست به زن اشاره کرد."