خلاصه ماشینی:
"بنابراین اولین سوال این است:چرا فکر میکنید مانیفست یوستون کوچکترین معنایی برای چپی دارد که بر برنامههای تغییرات اجتماعی صحه میگذارد و با سنتهایی مثل مارکسیسم شناخته میشود؟-چپی که به سادهگی میتوان گفت عضو حزب کارگر یا حزب دموکرات نیست؟-دومین سوال:چه چیزی شما را اساسا چپ نگه میدارد؟چرا همچنان احساس میکنید که باید آن را بهعنوان شناسهی سیاسی خود حفظ کنید؟چرا به این مسأله فکر نمیکنید که چپ،باتوجه به وزن معنادارش،هیچ گاه چیزی بیش از آنچه که بوده نمیشود؟چرا پشتتان را به آن نمیکنید و بیرون از جمع چپها به جمعیتی که ارزشهای مشابه شما که نیازی هم به مانیفست ندارند نمیپیوندید و حیات سیاسیتان را بدون یک«جنبش»ادامه نمیدهید؟ راه دیگری برای بیان این سؤال این است که بگوییم:امروزه تنها راهی که به نظر میرسد بتواند چپ مترقی را متحد کند نفرت از دموکراسی بورژوایی غرب و هژمونی جهانی آن است.
اگر من مجبور باشم که به سال 1906 برگردم و تعدادی از راستهای نیویورکی را ملاقات کنم،کمی شبیه شما،ولی خوشلباستر،و آینده را برایشان شرح دهم،من میتوانم به آنها بگویم در سال 2006 همهی مردان و زنان حق رأی خواهند داشت؛همهی امپراتوریها،شامل امپراتوری امریکا در کارائیب و دریای آرام،ناپدید خواهند شد؛برای یک کاندیدای نژادپرست یا معتاد به سکس غیرممکن است که در یک انتخابات دموکراتیک پیروز شود؛همهی دولتهای غربی،شامل ایالات متحده،درصد بالایی از تولید ناخالص ملیشان را صرف رفاه خواهند کرد؛جمعیتها حقوقی خواهند داشت که راستهای نیویورکی اصلا به آن فکر هم نکردهاند؛مثل همجنسگراها و معلولین؛ همه،شامل جمهوریخواهان،با زبان حقوق بشر صحبت خواهند کرد؛جنایت علیه بشریت برای ارتشهای کشورهای غربی ممنوع خواهد بود..."