خلاصه ماشینی:
"عاشورا باز مردم ظهر عاشورا رسید بانگ قد قامت ز چشمانم چکید فریاد یا حسین صحن را سرشار میکند، دستها تا آسمان کشیده میشود و آنگاه گویی با حجمی غمگین بر سر عاشقان فرود میآید.
سالهای پیش عاشورا بود و گرمایی عاشقانه و مردم که تمام روز را به عشق به مولایشان آب نمینوشیدند اما امسال آسمان هم طاقت نیاورد که خورشیدش را با زمین قسمت کند.
عباس است و برادری تنها که یک به یک عزیزانش را قربانی میکند عباس است و هزاران جفت چشم که از فریاد حیدریاش لرزه بر اندامشان میافتد گاهی به خیمهها نگاه میکند، گاهی میدان را میخواهد امتحان کند، که کودکی دیگر بیرمق به زمین میافتد.
چشمهایم دچار حیرانی عجیبی شده است نمیدانم خیام تشنه کربلا را به نظاره بنشینم و یا جوانانی که به عشق حسین بر مرکب دستها سوارند و به سوی آسمان میروند ..."