چکیده:
صدر المتألهین معروف به ملا صدرا(979-1050 هـ.ق.)و پارمنیدس(510-340 ق.م.)دو چهرهء فلسفی بسیار مهم هستند که با نوآوری در مهمترین مسائل فلسفی،تأثیر فراوانی در تفکر فلسفی داشتهاند،با آنکه یکی متعلق به آغاز تفکر فلسفی یونان باستان است و دیگری برخاسته از دورهیی با تفکر دیگری که در اوج خود قرار دارد و درباره «هستی»نظریههایی گاه نزدیک به هم و گاه متفاوت دارند.در این مقاله ابتدا دیدگاه،جهانبینی و روش دو فیلسوف درباره«هستی»بررسی میشود،سپس نشان داده میشود که هستی برای آنها چیست و چگونه گاهی به هم نزدیک و گاه از یکدیگر دور میشوند.آندو به هم نزدیک میشوند اولا در اینکه هر دو«هستی»را حقیقی دانستهاند و اساس پدیدهها را بر«وجود»بنا نهادهاند و هرچه جز آنرا غیراصیل شمردهاند،دوم اینکه اثبات اصالت آن را با استدلال منطقی ممکن میدانند و سوم اینکه با آنکه تحلیلهای آنها متفاوت است،اما شناخت در تفکر آنها بنیادی هستیگرایانه دارد و برای آنها میان اندیشه و هستی توافق است:اندیشه هستی را درمییابد و هستی امری انتزاعی و ذهنی نیست. از یکدیگر دور میشوند هنگامیکه نوع«هستی»و نحوه اصالت و تحقق آنرا بیان میکنند،زیرا هریک هدف خاصی را دنبال میکند.
خلاصه ماشینی:
"آندو به هم نزدیک میشوند اولا در اینکه هر دو«هستی»را حقیقی دانستهاند و اساس پدیدهها را بر«وجود»بنا نهادهاند و هرچه جز آنرا غیراصیل شمردهاند،دوم اینکه اثبات اصالت آن را با استدلال منطقی ممکن میدانند و سوم اینکه با آنکه تحلیلهای آنها متفاوت است،اما شناخت در تفکر آنها بنیادی هستیگرایانه دارد و برای آنها میان اندیشه و هستی توافق است:اندیشه هستی را درمییابد و هستی امری انتزاعی و ذهنی نیست.
وی با پارمنیدس در اینکه حقیقت جهان مادی را نفی نمیکند همراه است و به قدرت تفکر و شناخت *ملا صدرا هم همچون پارمنیدس معتقد است آنچه حقیقی و عینی است و متن جهان خارج را پر کرده است«هستی»است و غیر از«هستی»چیز دیگری اصیل نیست.
ملا صدرا قبل از ارائه برهان برای حقیقی بودن «هستی»اثبات دو مقدمه را لازم میداند که یکی اثبات یگانه بودن معنای هستی در همهء پدیدهها و قلمروها،چه ذهنی،چه عینی،چه مادی و چه غیرمادی،است که به«اشتراک معنوی وجود» معروف است و دیگری اثبات«تغایر ماهیت از وجود» است،زیرا در این صورت میتواند اثبات کند که حقیقت از آن وجود است و ماهیت،وجودی تبعی دارد.
در اثبات«اشتراک معنوی وجود»ملا صدرا تا حدی به پارمنیدس نزدیک میشود و معتقد است همه جا پر از هستی است و غیر از هستی چیزی نیست و«هستی»مفهومی واحد است،اما تحلیل خود را گسترش میدهد و اضافه میکند که مفهوم این هستی،هم در پدیدههای مادی و هم در وجود غیرمادی واحد است،بنحوی که مغایر بساطت ذات واجب الوجود نمیشود."