چکیده:
وحدت یا کثرت هستی همواره مورد توجه اندیشمندان بوده است که برای تبیین آن تلاشهای فراوانی انجام دادهاند. افلوطین از نظریه وحدت هستی جانبداری کرده است و از میان متفکران اسلامی میتوان به عرفای مسلمان به ویژه صدرالدین قونوی اشاره کرد که تبیین روشنی از وحدت ارئه دادهاند.هدف از این نوشتار، یافتن شواهدی مبنی بر هماهنگی این دو نظام وحدتانگار، یعنی نظام فلسفی افلوطینی و عرفانی، میباشد. افلوطین همانند عارفان مسلمان معتقد است: «او» فوق هر تعینی است و به دلیل عدم تناهی و تمایز احاطی که دارد، در همه اشیا و در عین حال، ورای آنهاست. هستی در عین وحدت کثیر است و کثرات سایه و یا تجلی حق هستند. توحید عرفانی و افلوطینی را نباید با پنتئیسم یکی شمرد. این مقال با رویکرد نظری و اسنادی به تحلیل موضوع مزبور در آثار عارفان مسلمان میپردازد.
خلاصه ماشینی:
"بهترین عبارتی که در این مقام مناسب است، عبارت ذیل است که افلوطین حتی در صدور واحد از واحد هم تشکیک میکند؛ یعنی اگر صادر شده را غیر از مبدأ بدانیم و موجودی در کنار آن باشد، این پذیرفتنی نیست، بلکه همانگونه که پیشتر گفتیم، آنچه از او صادر میشود همانند هالهای است که گرد او را فرامیگیرد : شاید بتوان پذیرفت که از واحد واحدی صادر شود (هرچند این خود نیز مسئله دشواری است که از واحد مطلق چگونه چیزی میتواند صادر گردد.
گفتیم که اگر مفیض و مفاض را دو چیز بدانیم، با وحدت هستی سازگار نیست، اما افلوطین چنین دوگانگی را نمیپسندد و بر این امر تصریح دارد : 1 «او پدیدآورنده است، و پدید آوردنش پدید آوردن مطلق است؛ یعنی بدین معنی نیست که به سبب پدید آوردنش چیزی ساخته شود؛ زیرا پدید آوردن او متوجه چیزی دیگر نیست، بلکه کلا خود اوست، او دوئی نیست، بلکه واحد است.
7 آنگونه که از این دیدگاه برمیآید، کسی که معتقد به پنتئیسم باشد، خدا و عالم را یکی میداند و کثرات را در عین اینکه خدا فرض کرده است برای هر یک از آنها وجود بالذات قایل است، در حالی که از نظر عرفای مسلمان وجود حقیقی یک مصداق بالذات بیش ندارد و آن ذات احدی است و دیگر موجودات عالم تنها سایه و تصویری از اویند."